شاهنشه نجف
شاهنشهي و شد نجفَت مركز شاهيايوان تو نور است و جهان جمله سياهي
مي ميرد اگر آب ننوشد لب ماهي
گر پاي كسي در حرمت جاي بگيرد
از لطف خريدارشوي تو به نگاهي
من رعْيَتِ مُلك توام اي شاه ولايتشاهي بنما و بده بر ما تو پناهي
ديوار حرم، سنگ حرم، صحن و سرايتدل را ببرد تا به خدا، گر كه بخواهي
گر قسمت من بوسه به خاك نجف افتدسخت است بيارم به حرم، بار گناهي
از دور اگر چشم من اُفتد به ضريحتگويم كه بگردم به فداي تو الهي
گمگشته طوفان بلاها به سراغتآيد نشود در دو جهان غرق تباهي
دريا مَثَلِ كوچك بحر كرم توستمي ميرد اگر آب ننوشد لب ماهي
از كودكيام حب تو با شيره ي جان داد
مادر به اميدي كه شوم آنچه تو خواهي
يك عمر دلم را به تو بستم كه از آن رو
گويي بمن اي شاه، تو هم جزء سپاهي
شاعر:کمال مومنی
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۳/۱۴ ساعت 17:14 توسط علی جباری
|