عید سعید فطر

بدرود ، بدرود

چندان كه بهار است و خزان است در اين باغ

چشم و دل شبنم نگران است در اين باغ

پيداست زدامن به ميان بر زدن گل

كآماده پرواز خزان است در اين باغ

معموره اسكان نبود جاي نشستي

اِستادگي سرو، از آن است در اين باغ

هر گل كه سر از پيرهن غنچه برآورد

بر غفلت ما خنده زنان است در اين باغ

از برگ سفر نيست تهي دامن يك گل

آسوده همين آب روان است در اين باغ1



بِدرود، بِدرود، بِدرود؛ اي روزهاي رمضان و اي شب هاي شكوفايي جان.

بِدرود، اي سحرها، اي افطارها، اي لحظه هاي روزه گشايي؛ بِدرود!

مي روي اي ماه خدا، امّا چشمان ما در انتظار باز آمدنت، چون گوشِ روزه دار بر «اللّه اكبر» است.

آن قَدَر منتظرم در ره شوق

كه اگر زود بيايي، دير است

بِدرود اي ماهِ روزه، اي معشوقِ شب زنده داران. بِدرود اي همراه با اشكِ حسرت، همراه با داغِ وداع.

حيف از تو كه زود گذشتي و دريغ بر ما كه تو را و «قدر» تو را نشناختيم.

اي رمضان! اي خجسته ترين ماه خدا! بر ما ببخشاي اگر هم نفس با تو در كوچه هاي رحمت و رأفت، پرسه نزديم.

بر ما ببخشاي اگر ميهمان شايسته تو نبوديم.




1ـ بخشى از غزل صائب تبريزى.

متن از irc.ir، نوشته مجتبی تونه ای

شب های احیا در فراق تو گذر شد

شب های احیا در فراق تو گذر شد

عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد


ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی


آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد


از اول ماه خدا یاد تو هستم


اما چرا این ناله هایم بی اثر شد


آقا اجازه شب شب قدر است و روضه


از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد


مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد


در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد


اما امان از روضه ای که خون تو گریی


آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد


بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن


مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد


طشت طلا و خیزران ها بر حسینت


بزم شراب و دختری غرق نظر شد


وقتی جسارت بر سر ببریده کردند


مویش سپید و زینب تو خون جگر شد


این بار در شام و پلیدی های بسیار


گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد


مولا حلالم کن ولی ای صاحب من


چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد


شاعر:محمدمهدی عبدالهی

يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش

 يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش
بر شاه اوليا، على مرتضى ببخش
يا رب گناه من بود از كوه ها فزون
جرم مرا به فاطمه، خيرالنسا ببخش
هر كار كرده ام، همه بد بوده و غلط
يا رب مرا تو بر حسن مجتبى ببخش
يا رب اگر كه جود و سخايى نكرده ام
ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش
يا رب مرا به رحمت بى منتها ببخش
يعنى به ساحت حرم كبريا ببخش
يا رب گناهكار و ذليل و محقّرم
عصيان من به شوكت عزّوعلا ببخش
يا رب تو را به جاه و جلالت دهم قسم
جرم گذشته عفو كن و ماجرا ببخش
يا رب مرا ببخش به اهل صلات و صوم
يعنى به نور صفوت اهل صفا ببخش
يا رب تو را به نور جمالت دهم قسم
كز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش
يا رب به نور ظلمت خاصان درگهت
اين بنده را به ختم همه انبيا ببخش
يا رب از اين معاصى بسيار بى شمار
مستوجب عقوبتم; امّا مرا ببخش

شاعر : مفتون همدانی

فکر معجر

باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه ي خانه دختری تنها
دارد امن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته ! پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو
درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و ورم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «ابرو شکسته» باباجان
چه قدر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز از سر این زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا

پاشو از جا کرامت کوفه
آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد
که شما بازهم زمین خوردی

دیشب از داغ تا سحر بابا
خواب دیدم وگریه ها کردم
از همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم
مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما
بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا
تیرهای سه شعبه می آرند

وای از مردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و
نعل اسبی که می شود تازه

وای از دست های نامحرم
آتش ودود وچادر و دامان
وای از کوچه ی یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن...

سروده : علی زمانیان

تسبیح زخم های تو تصویر می شود

ایام شهادت مولای متقیان ،امیر مومنان،حضرت علی (علیه السلام)را تسلیت و تعزیت عرض می کنم

-----------------------------------------------------------------------------------

تسبیح زخم های تو تصویر می شود
تا دانه دانه اشک تو زنجیر می شود
اندوه کعبه بود، ترک خورد از غمت
دارد به شکل قلب تو تصویر می شود
آیینه در برابر منشور گریه هات
در غربت نگاه تو تکثیر می شود
از سیر تا پیاز غمت سیر گریه کرد
آن دختری که از همه کس سیر می شود
آن قدر خون گریست که افتاد بر زبان
دارد به پای غصّه ی تو پیر می شود
دنیا بدون فاطمه یک جور دیگریست
خیلی برات سرد و نفس گیر می شود
تا دست های حیدریت بسته می شوند
روباه هم به یک دو نفس شیر می شود
این سفره های نان و نمک بعد رفتنت
لبریز شیر و گندم و تزویر می شود
یعنی علی نماز نمی خواند؟… وای من
روح اذان به مأذنه تکفیر می شود
شب های قدر وقت نزول کبود تو
فزت و رب…، به خون تو تفسیر می شود
این قلب های سنگیمان خیبری شدند
تنها به دست مهر تو تسخیر می شود

نامه

نوشتم نامه ای با آه و زاری
برای مه وشی زیبا نگاری
بنام آنکه مهرت در دلم ریخت
همو که عشق تو با جانم آمیخت
سلام ای دلبرم ای نازنینم
سلام ای تاج سر ای مه جبینم
سلام ای سرو قد ای گلعذارم
خبر خواهی اگر از حال زارم
ملالی نیست جز درد جدایی
کجایی ای گل نازم کجایی؟
نه پنهانی که پیدایت نمایم
نه پیدایی تماشایت نمایم
همه سوزم همه سوزم همه سوز
به عشقت ای عزیز عالم افروز
دو چشمم بی رخت نوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
بیا از دوریت آن روزه دارم
که بر الله اکبر گوش دارم
دلم دکان عشق و احتیاج است
بیا ای مشتری جانم حراج است
تو که هفت آسمان را قبله گاهی
بهایش را بده نیمه نگاهی
غلط گفتم خطا رفتم ببخشا
جسورانه نمودم نامه انشا
تو آن می کن که بر آن میل داری
که در هستی تو صاحب اختیاری
کجا با من نگارا کار داری
تو شاهی از گدایی عار داری
ز دل غم نامه ی خود تا نوشتم
ببستم روی آن خوانا نوشتم
فرستنده:زمین ظلم و باطل
ز شهر آینه از کشور دل
خیابان جنون بازار غربت
کنار سوز نبش دار غربت
پلاک بی کسی از کوچه ی درد
غریب و خسته و تنها و شبگرد
ولی گیرنده:در صحرای غیبت
میان خیمه ی عشق و محبت
رسد نامه به دست شاه و مولا
عزیز فاطمه مهدی زهرا
سحر برد و دلم غرق نوا بود
که آن نامه رسان باد صبا بود
به دستش بوسه دادم گفتمش زار
جواب نامه ام را زود باز آر

سروده : امیر حسین میرحسینی

گوشه اي از فضائل امام مجتبي عليه السلام

برگرفته از وبسایت مرکز پژوهشهای صدا وسیما

-------------------------------------------------------------

1 ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم:

حسن و حسين بهترين اهل زمين بعد از من و پدرشان مي باشند، و مادر آن دو برترين زنان اهل زمين است.1

2 ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم:

«هركس مرا دوست دارد بايد اين دو فرزندم را نيز دوست بدارد؛ زيرا خداوند مرا به دوستي آن دو فرمان داده است.2


3 ـ روزي «ابن عباس» براي سوار شدن امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام كه در سن كودكي بودند، شتري را نگه داشت تا بر آن سوار شوند. بعد از سوار شدن هم لباس آن دو بزرگوار را مرتب نمود. شخصي بنام «مدرك بن زياد» كه شاهد اين واقعه بود اعتراض كرد و گفت: «اي ابن عباس! سن تو بيشتر از آن دو است، چرا اين كار را انجام مي دهي»؟

ابن عباس در پاسخ گفت: «آيا جز اين است كه خداوند بر من منت نهاده است كه چنين رفتاري با اين دو (بزرگوار) داشته باشم.3

4 ـ حسن بن علي عليه السلام:

«قسم به خدا هر بنده اي كه ما را دوست داشته باشد، دوستي ما به حال او سودمند خواهد بود. دوستي ما گناهان انسانها را مي ريزد، همانگونه كه باد، برگ را از درخت مي ريزد».4


5- شدت علاقه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به امام حسن عليه السلام

ـ پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به همراه گروهي براي صرف غذا دعوت شده بودند. در بين راه حضرت امام حسن عليه السلام را در حال بازي ديدند به سرعت جلوي جمعيت رفتند و دستهاي خود را براي گرفتن فرزند دلبندشان گشودند. سپس با خنده و شادماني او را در آغوش گرفته، بوسيدند و فرمودند:
«حسن از من و من از اويم. خداوندا! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد».5

گفته اند: هيچكس در شرافت و بزرگي بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم چون حسن بن علي عليه السلام نبود. گاه براي ايشان فرشي در ورودي منزل مي گستراندند و حضرت بر روي آن مي نشست. مردمي كه از آنجا عبور مي كردند، با ديدن ايشان به خاطر احترامشان از آن جا عبور نمي كردند. حضرت وقتي اين وضعيت را ملاحظه مي فرمودند، به منزل مي رفتند تا مردم عبور نمايند».
6

رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم:

«هر كس دوست دارد به آقاي جوانان اهل بهشت نظر كند، به حسن بن علي عليه السلامنگاه كند».7


مژده میلاد (امام حسن مجتبی <ع>)

رمضان آمد و دارم خبري بهتر از اين
مژده اي ديگر و لطف دگري بهتر از اين

گر چه باشد سپر آتش دوزخ صومش

ليك با اين همه دارد سپري بهتر از اين

شب قدر رمضان گر چه بسي پر قدر است

دارد اين ماه و ليكن سحري بهتر از اين

چون كه در نيمه اين مه پسري زاد بتول

كس نزاده ست و نزايد پسري بهتر از اين

رمضان، اي كه دهي مژده ميلاد حسن

به خدا نيست به عالم، خبري بهتر از اين

مجتبي لؤلؤ پاك «مرج البحرين» است

نيست در رشته خلقت گهري بهتر از اين

رست پيغمبر از آن تهمت ابتر بودن

نيست بر شاخه طوبي ثمري بهتر از اين

گفت خالق «فتبارك» به خود از خلقت او

كلك ايجاد ندارد اثري بهتر از اين

بگذر آهسته تر اي ماه حسن، اي رمضان

عمر ما را نبود چون گذري بهتر از اين

اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود

امتي را نبود راهبري بهتر از اين

زنده شد باز از اين صلح موقت اسلام

نيست در حسن سياست رهبري بهتر از اين

گر چه مشمول عنايات تو بوده ست «حسان»

يا حسن كن به محبان نظري بهتر از اين

سروده : استاد حبیب چایچیان (حسان)

میلاد امام حسن مجتبی (ع)

آن شب مدينه تشنه شهد سخن بود
در جوهر شهد سخن، وصف حسن بود

آن شب مدينه بود و عطر جانفزايش

فرياد شادي بود و رقص كوچه هايش

آن شب ملائك دسته دسته دست افشان

مي آمدند از عرش در بزم بهاران

آن شب طلوع مطلع الفجر ظفر بود

آيينه دار سفره فتح سحر بود

آن شب نبي از كوثرش تفسير مي گفت

از خنده زهرا، علي تكبير مي گفت

آن شب گلي از باغ عصمت چيد زهرا

حُسْن خدا داد حَسَن را ديد زهرا

آن شب خدا از دوش زهرا بار برداشت

يعني نقاب از چهره دلدار برداشت

آن شب علي مست مي «قالو بَلي» بود

شب زنده دار رحمت ماه خدا بود

شمس ولايت را دليل راه آمد

ماه خدا را در حقيقت ماه آمد

از مقدم او ملك هستي فر گرفته

يعني هماي رحمت حق پر گرفته

سروده : ژولیده نیشابوری

مناجات (همه را بخشیدی)

پهن شد سفره ي احسان، همه را بخشيدي

باز با لطف فروان همه را بخشيدي

ابر وقتي كه ببارد همه جا مي بارد ،

رحمتت ريخت و يكسان همه را بخشيدي

گفته بودند به ما سخت نميگيري تو...

همه ديديم چه آسان همه را بخشيدي

يك نفر توبه كند با همه خو ميگيري

يك نفر گشت پشيمان همه را بخشيدي

اين گنهكاري امروز مرا نيز ببخش

تو كه ايام قديم ، آنهمه را بخشيدي

حيف از ماه تو كه خرج گناهان بشود

تو همان نيمه ي شعبان همه را بخشيدي

داشت كارم گره ميخورد ولي تا گفتم

" جان آقاي خراسان " همه را بخشيدي

بي سبب نيست شب جمعه شب رحمت شد

مادري گفت "حسين جان "همه را بخشيدي

 سروده : علی اکبر لطیفیان

با سپاس از وبلاگ شعر شاعر

مناجات (بس است...)

بر روی دست ماندن این بارها بس است

غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است ...

در لطف تو تحمل آه فقیر نیست ..

فیاض را صدای گرفتار ها بس است ...

این نفس مانع است ، خودت برطرف نما

بین من و تو چیدن دیوارها بس است

من بندگی ز ترس جهنم نمی کنم

بنده شدن بخاطر اجبارها بس است !

خیلی گناه می کنم و توبه می کنم ..

دیگر بس است .. اینهمه تکرار ها بس است

این بار را بخر .. که دگر راحتم کنی ...

بیهوده رفتن سر بازارها بس است ...

تو سفره را برای همه پهن می کنی

در مهربانی تو همین کارها بس است..

ما را بهشت هم نبر .. اما قبول کن

لبخند تو برای گنه کارها بس است ...

آری فقط حسین مرا رد نمی کند ...

از این به بعد رفتن دربارها بس است ...

سروده: علی اکبر لطیفیان

مناجات

مانند طفل در به دری گریه میکنم

مثل گدای پشت دری گریه میکنم

اشک مرا زمان گدایی ندیده اند

این بار چون تو میگذری گریه میکنم

حالا که بین این همه مردم زیادیم

از این به بعد یک نفری گریه میکنم

حتی اگر مرا بزنی قول میدهم

با آب و تاب بیشتری گریه میکنم

تنبیه تو حواس مرا جمع میکند

من سالها ز خیره سری گریه میکنم

بار مرا کسی نخریده...تو می خری؟!

بار مرا بخر, نخری گریه میکنم

از چند جا شکسته پرم..ای شکسته بند!

از غصه شکسته پری گریه میکنم

این روزه ها به درد قیامت نمیخورد

دارم برای بی سپری گریه میکنم

آقا نیامد و دل ما همچنان شکست

پس پای سفره سحری گریه میکنم

جان همان که زائر بابا نشد مرا

یک کربلا ببر نبری گریه میکنم

 سروده:علی اکبر لطیفیان

برنامه تسبیح

برنامه تلویزیونی < تسبیح > با اجرای بنده هر روز از شبکه جهانی جام جم

IRIB 1 ساعت 10:15 شب

IRIB 2 ساعت 6:30 بامداد

IRIB 3 ساعت 10:15 صبح

لطفا نظراتتون رو در بخش نظر دهی مرحمت بفرمایید و یا با رایانامه برنامه :tasbih@jjtvn.ir   در میان بگذارید.

سپاسگزارم

ارادتمند شما علی جباری کیان