به نام خداوند رنگین کمان

 به نام خداوند رنگين کمان
خداوند بخشنده ی مهربان
خداوند زيبايي و عطر و رنگ
خداوند پروانه های قشنگ
خداوند باران و نقل و تگرگ
نفس های باد و تپش ها ی برگ
خدايي که سرشار آرامش است
طرفدار سرسبزی و دانش است
و از نور باران صميمی تر است
خدای صميمی، خدای سلام
خدای غزل، قصه ی ناتمام
خدايا به ما مهربانی بده
دلی ساده و آسمانی بده
دلی مثل گل خانه ی دوستی
پر از عطر و پروانه ی دوستی
دلی چون دل کوچک باغچه
دلی که به عشق تو وا می شود
پر از رنگ و بوی دعا می شود.

شعر از محمود پور وهاب

غزل عشق



ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم

سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم

شهر ما آن سوی آبی هاست، دور از دسترس

شهر ابراهیم ادهم، شهر لقمان حکیم

اندکی بالاتر از آبادی تسلیم محض

صاف می آیی سر کوی صراط المستقیم

خاک آن عرشی ست، گل هایش زیارت نامه خوان

سنگفرش آسمانش بال های یا کریم

شهر ما آبادی عشق است - اما عشق چیست؟ -

عشق یعنی نوح و ابراهیم و عیسی و کلیم

عشق یعنی «قاف » و «لام » قل هو الله احد

عشق یعنی «باء» بسم الله رحمن رحیم

شاعر: علیرضا قزوه

بهار لطف

تو مگر بهار لطفی که همیشه نزد مایی
و مگر سبزه صبحی که پر از شبنم نابی
تو مگر باد خزانی که خبر زنو بهاران
پس از آفتاب پاییز به دل خزان گرفته داری
و مگر شقایقی تو که هم سینه صحرا ز خیال توست سرشار
تو مگر نرمی باران تو مگر برف و تگرگی تو مگر صیقل روحی
تو مگر آینه هستی ، تو بگو چه نیستی تو ،که من از همان بگویم.

دل من در دل شب، خواب پروانه شدن می بیند.

دل من در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند.
مهر در صبحدمان داس به دست،
خرمن خواب مرا می چیند.
آسمانها آبی،
پرمرغان صداقت آبی است
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند.
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پر و بال.
تو گل سرخ منی،
تو گل یاسمنی،
تو چنان شبنم پاک سحری؟
- نه.
از آن پاک تری.
تو بهاری؟
- نه،
- بهاران از توست.
از تو می گیرد وام،
هر بهار این همه زیبایی را.
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ بهارانم تو!


شاعر : حمید مصدق

از تو می پرسم؟ ...

از تو مي پرسم ؟....
چيست در انجم رخشان فلك
چيست در جنبش اين گوي مدور كه زمينش خواني
چيست در سايه ابر انبوه
كه زند بوسه بر آن قله ی كوه
چيست در نعره سيل
كه خروشنده به دريا ريزد
چيست در گرد شتابنده
كه از دامن صحرا خيزد
چيست در بهت سكوت
چيست در پرده ساز ملكوت
گر شنيدي تو
"مناجات درختان را هنگام سحر"
نيست اينها همه جز ذكر عبوديت او
همه از اوست كه مي انديشند
همه از اوست كه :
در رقص و قيامند و قعود
آري ، آري
آفرينش همه تسيبح خداوند دل است .

بردل نشسته ها ، حضور

مردی با خود زمزمه کرد : خدایا با من حرف بزن ، یک سار شروع به خواندن کرد اما مرد نشنید.

فریاد بر آورد : خدایا با من حرف بزن ، آذرخش در آسمان غرید ، اما مرد گوش نکرد.

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم ، ستاره ای درخشید اما مرد ندید .

مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده ، نوزادی متولد شد اما مرد توجهی نکرد.

پس مرد در نهایت یأس فریاد زد : خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری .

در همین زمان  پروانه ای پایین آمد و روی دستش نشست اما مرد آن را پراند و به راهش ادامه داد.

... و خدایی که در این نزدیکی است ، لای این شب  بوها ، پای آن کاج بلند، روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه . «سهراب سپهری»

برگرفته ازکتاب : مشکلات را شکلات کنید

انتشارات بهار سبز

نوشته : مسعود لعلی

بردل نشسته ها،حمد الهی

حمد بیحد الهی را و ثنای بی عدد پادشاهی را سزد

که برداشت از دیده دلها رمد

و رفع السموت بغير عمد

و بگسترانید  فرش

ثم استوی علی العرش

ید قدرتش از فهم دور

وجعل الظلمات والنور

پوشیده از خطا و عمد

وله الملک و وله الحمد

دانای سرائر قوم

لا تاخذه سنة ولا نوم

خالق آسمان و زمین

فتبارک الله احسن الخالقین

بر دل نشسته ها بسم الله ...

عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم     هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم

دل  اگر تاریک  اگر  خاموش  بسم الله النور         گر  چراغان  است  ، بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ای را  هدهد  آورده است  آغازش تویی       از سلیمان  است  ،  بسم الله الرحمن الرحیم

سوره واللیل من  برخیز  و  والفجری بخوان          دل شبستان است ،بسم الله الرحمن الرحیم

قل  هو الله  احد  قل  عشق   الله  الصمد           راز  پنهان  است  ،   بسم الله الرحمن الرحیم

گیسویت  را  باز  کن  انا   فتحنایی   بگو            دل  پریشان  است ، بسم الله الرحمن الرحیم

ای  لبانت  محیی  الاموات  لبخندی   بزن          مردن  آسان است ،  بسم الله الرحمن الرحیم

میزبان عشق است و وای ازعشق!غوغامی کند   هر که مهمان است،بسم الله الرحمن الرحیم

                                                                   شاعر : مهدی جهاندار