سوز فراق

سالروز شهادت دردانه علی ابن موسی الرضا،جواد آل طه،امام محمد تقی علیه السللام تسلیت

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ميان حجره چنان ناله از جفا ميزد
كه سوز نالهاش آتش به ما سِوا ميزد

شرار زهر ز يك سوي و سوز غم يك سو

به جان و پيكرش آتش جدا جدا ميزد

نداشت شكوه ز بيگانگان به لب، دم مرگ

و ليك داد ز بيداد آشنا ميزد

برون حجره همه پاي كوب و دستافشان

درون حجره يكي بود، دست و پا ميزد

ستاده بود و جوادالائمه جان ميداد

ز او بپرس كه زخم زبان چرا ميزد؟!

سروده: استاد حاج علی انسانی

آسمانی ترین آوای عشق

از تو گفتن دلي به نرماي آب مي خواهد اي مهربان سالار! و از تو شنيدن حكايتي است نامكرّر؛ چون عشق، چون حيات. مهرباني ات، باران بي دريغ بهاري بر دشت تشنه ي جان هاي بي شمار و شكوهت، تنديسي به سترگي تمام بزرگي هاي تاريخ است. كلامت، لطيف، چون سرايش سبز عاطفه، بزرگ، چون عظمت كوهساران قامت افراشته بر زمين و پر شور، چون تموّج درياهاي خروشان است.
راستي، اگر تو نبودي اي روحِ دميده در كالبد كلام! چه واژه هاي بِشكوهي كه زبان ناگشوده مي مردند و چه حكمت هايي كه از خزانه ي خِرَد، به تاراج فراموشي مي رفت. اينك، دل عالم در بند توست اي مهربان ترين نگاه هستي و آسماني ترين آواي عشق و محبت!
ديدگان ما، گلدان تصوير سخاوت توست و جان بي قرارمان، قرارگاه ياد پرشكوه تو. تو جان عالمي و بركت زمين و زمان و دست هايت، از بوي بخشندگي سرشار است.
سلام بر تو اي زبان گوياي همه ي پاكي ها و پاسدار شرافت و تقوا! سلام بر تو كه شب هاي تار را با چراغ ذكر و دعا، به سپيده ي سحري پيوند مي زدي! سلام بر تو كه هم پيمانِ سجده هاي طولاني و زمزمه هاي شبانه بودي!
سلام بر امام نهم و گل روي معنا! سلام بر آن شكيبا، بدان هنگام كه به شرف نوشيدن شهد شهادت نايل آمد؛ سلامي از همه سوي زمين و زمان، به بلنداي برترين نقطه ي آسمان.

عبدالطیف نظری

برگرفته از: irc.ir

بال و پر شکسته

 به ديوار قفس بشكسته ام بال و پر خود را
زدم تنــهاي تنـها ناله هاي آخر خود را
درون شعله همچون شمع سوزان آتشي دارم
كه آبم كرده و آتش زده پا تا سر خود را
قفس را در گشوده صيد را آزاد بگذاريد
كه در كنج قفس نگذاشت جز مُشتي پر خود را
بزن كف پايكوبي كن بيفشان دست، امّ الفضل
كه كُشتي در جواني شوهر بي ياور خود را
بيا و اين دم آخر به من ده قطره ي آبي
كه خوردم سالها خون دل غم پرور خود را
 چه گويي اي ستمگر در جواب مادرم زهرا
اگر پرسد چرا لب تشنه كُشتي شوهر خود را
اجل بالاي سر، من در پي ديدار فرزندم
گهي بگشوده ام گه بسته ام چشم ترِ خود را
به ياد شعله هاي ناله ي إبن الرّضا «ميثم»
سِزَد آتش زني هم نخل، هم برگ و برِ خود را

سروده: استاد حاج غلامرضا سازگار