اندر حكايت «زن بلاست، الهي هيچ خانهاي بيبلا نشود»

اندر حكايت «زن بلاست، الهي هيچ خانهاي بيبلا نشود».
روز اول؛ به سفر رفتن خانم و ماندن آقا در خانه:
«آخ جون! خلاص شدم از دست نقونوق زنم! حالا يك بسته بزرگ آجيل ميخرم و با خيال راحت جلوي تلويزيون لَم ميدم و فوتبال ميبينم. كسي هم نيست كه بِهِم گير بده كه پوست تخمه نريز! اين قدر فوتبال نگاه نكن!»
روز دوم؛ «بعد از مدت ها ميتونم با خيال راحت روزنامه بخونم بدون اينكه زنم گله اين همسايه و شكايت اون بقال سر كوچه رو بكنه، تازه آخرش هم بگه:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من

آنچه البته به جايي نرسد فرياد است

روز سوم: «امروز با بروبچههاي قديم قرار گردش مجردي دارم. جانم! عجب حالي ميده با دوستا بري كوه، بعدش كباب دسته جمعي!»
روز چهارم: «اصلاً به رويم نميآورم كه با نبودن سلب آسايش خانه (خانم) سر دماغ نيستم. عوضش تا شب با رايانه عزيزم سرگرم ميشم بدون اينكه زنم عين يه هوو بهش حسودي كنه!»
روز پنجم: «كوه ظرفهاي نشسته، شده خانه بخت سوسكها! ديگه از خوردن غذاهاي حاضري هم دلم به هم ميخوره، حداقل با وجود زنم خانه سروصورتي داشت!»
روز ششم: «كاش زنم هر چه زودتر برگرده! حوصلهام سر رفت بس كه از سركار خسته آمدم خانه و هيچ كس نبود باهاش دو كلمه حرف بزنم. قديميها راست گفتن زن چراغ خونه است ها!»


روز هفتم: روز بازگشت خانم خانه از سفر: «چقدر دلم برايش تنگ شده بود، اما نبايد به روي خودم بياورم، اين طوري فكر ميكنه چقدر زنذليل و بيدستوپام!»

يك ساعت مانده به آمدن خانم: «يك كمي دوروبرم را تميز كنم بد نيست بيچاره اگر اين بازار شام را ببينه سنگكوب ميكنه طفلكي!»
بازگشت خانم به خانه: «واي عزيزم، نميداني چقدر بيتو به من سخت گذشت!» و... باقي ماجرا!

صبحانه

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….
وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش
باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!

بیمارستان روانی

شخصی به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسید: شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
او گفت: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟

داستانک ، وصیت سگ

گويند: سگ گله اى بمرد . چون صاحبش خيلى آن را دوست داشت ، او را در يكى از مقابر مسلمين دفن كرد. خبر به قاضى شهر رسيد. دستور داد او را احضار كنند و بسوزانند. زيرا او سگ خود را در قبرستان مسلمانان بخاك سپرده است . وقتى او را دستگير كردند، و نزد قاضى آوردند، گفت : اى قاضى ، اين سگ وصيتى كرده كه مى خواهم به شما عرض كنم تا بر ذمه من چيزى باقى نماند.
قاضى پرسيد: وصيت چيست ؟
آن مرد گفت : هنگامى كه سگ در حال موت بود به او اشاره كردم كه همه اين گوسفندان از آن تو است . پس وصيت كن كه آنها را به چه كسى بدهم .
سگ به خانه شما كه قاضى شهر هستيد اشاره كرد. اينك گله گوسفندان حاضر و آماده ، و در اختيار شما است .
قاضى با تاءثر و تاءسف گفت : علت فوت مرحوم سگ چه بود؟ آيا به چيز ديگرى وصيت نكرد؟ خداوند به نعمات اخروى بر او منت نهد و تو نيز به سلامت برو. چنانچه آن مرحوم وصاياى ديگرى داشت ما را آگاه گردان تابه آن عمل كنيم .
به اين ترتيب چوپان از مرگ نجات يافت.

لبخند


لبخنـد بـزن تـا بـگم چـرا ...

لبخند جذابتان می کند. همه ما به سمت افرادی که لبخند می زنند کشیده می شویم

لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد میکند که دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.

لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد. دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.

لبخند مسری است. لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را
هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.


لبخند زدن استرس را از بین می برد. وقتی استرس دارید، لبخند بزنید.
با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.

لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. به این دلیل عملکرد ایمنی بدن
تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید.

با لبخند زدن حتی از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

لبخند زدن فشار خونتان را پایین می آورد. وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز
قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.

لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث
بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.

لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد. عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند
صورت را بالا میکشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، پس همیشه لبخند بزنید.

لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید. به نظر می رسد افرادی که
لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.

لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید. لبخند بزنید.


حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید.
در اینصورت انجام اینکار خیلی سخت بنظر می رسد. درست است ؟!

وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود".
پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.

بشنو و باور کن :
لبخند بزن
بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا
و بدان که همین دنیا روزی آن قدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ به لبخندهایت
با تمام سازهایت می رقصد
باور کن!