وفات حضرت زینب (س)

سالروز ارتحال دخت پاک علی مرتضی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را به تمامی ارادتمندان تسلیت می گویم

===========================================

و قبل از این که مرا هم از این سرا ببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

در آن غروب فدایش شدم قبول نکرد

اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید

کمی ز خون دل عمه رنگ بردارید

برای موی سفیدم کمی حنا ببرید

به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم

در آفتاب اگر بستر مرا ببرید

کنار بستر من روضه ای بخوانید و

مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید

همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت

مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید

همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد

مرا به شِکوه از آن شام پر بلا ببرید

مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس

حسین حسین بگویید و کربلا ببرید

سروده : رحمان نوازنی

خدا حافظ ای ...

بُوَد آخرین لحظۀ عمر من
اَلا شام غم با تو گویم سخن
چه خوش بود آیین غم خواریت
ز آل علی میهمان داریت
دگر جانم از غصه بر لب رسید
گذشت آنچه از تو به زینب رسید
خداحافظ ای شهر آزارها
خداحافظ ای کوی و بازارها
خداحافظ ای شاهد جنگ ها
خداحافظ ای بارش سنگ ها
خداحافظ ای شهر رنج و بلا
خداحافظ ای چوب و طشت طلا
خداحافظ ای قصۀ بزم می
خداحافظ ای رأس بالای نی
خداحافظ ای شهر دشنام ها
خداحافظ ای کوچه ها، بام ها
خداحافظ ای سنگ خون و جبین
خداحافظ ای سیدالساجدین
خداحافظ ای رنج ها، دردها
خداحافظ ای خاک ها، گردها
خداحافظ ای ناقۀ بی جهاز
خداحافظ ای اختران حجاز
خداحافظ ای خاک ویران سرا
خداحافظ ای آل خیرالورا
خداحافظ ای خردسال اسیر
خداحافظ ای چار ساله صغیر
خداحافظ ای یاس نیلی شده
یتیم نوازش به سیلی شده
همین جا خودم دیدم از خون خضاب
سر نیزه ها هجده آفتاب
همین جا کنارم نی و دف زدند
به دیدار هیجده گلم صف زدند
همین جا دلم شد ز غم چاک چاک
که خورشیدم افتاده بر روی خاک
همین جا به زخمم نمک می زدند
عزیز دلم را کتک می زدند
همین جا به فرقم عدو خاک ریخت
به روی گلم خاک و خاشاک ریخت
همین جا ز غم جان من خسته بود
که ده تن به یک ریسمان بسته بود
همین جا ز غم بود جان بر لبم
که بنشسته طی شد نماز شبم
همین جا به ما خصم دشنام داد
حسینِ مرا خارجی نام داد
همین جا دو چشمم ز خون تر شده
که یاسم به ویرانه پرپر شده
همین جا به ویرانه بلبل گریست
غریبانه بر غربت گل گریست
همین جا ز غم جانم آمد به لب
که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب
دریغا که آن گوهر پاک رفت
چو زهرا غریبانه در خاک رفت
الا ای همه نسل ها بعد من
بگویید از قول من این سخن
که زینب بدین کوه اندوه و درد
به موج بلا چون علی صبر کرد
خدا داند و غصه های دلش
که داغ حسینش بُوَد قاتلش
مرا یک جهان درد و داغ و غم است
که توصیف آن بر لب میثم است


سروده استاد سازگار (میثم)

مدح زینب کبری (س)

با خبر کرد نسيمي همه ي دنيا را
مطلاطم شده ديدند دل دريا را
گل سرخي که مي از قطره ي شبنم مي زد
مست مي کرد ز بوي نفسش صحرا را
چه صفايي چه هوايي چه دلي داشت زمين
شور مي داد ز حال خوش خود بالا را
چشمهايي به روي چشم دگر وا شد و بعد
دل مجنون کسي برد دل ليلا را
بين آغوش برادر چقدر آرام است
چقدر ناز ربودست دل بابا را
گوييا بار دگر حضرت پيغمبر ديد
عکسي از ماه رخ کودکي زهرا را
زينت خانه ي مهتاب به دنيا آمد
زينب حضرت ارباب به دنيا آمد
چهره اش منعکس از طلعت روي زهراست
عشق بازيش از آن حال و هوايش پيداست
حضرت زينب کبري خودش اقيانوسيست
گرچه چشمان پر از گوهر نابش درياست
اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست
از ازل تا به ابد پرچم زينب بالاست
مادري کرد براي سه امامش زينب
پس ولايت به پرستاري او پا برجاست
سوره ي مريم قرآن نمي از تفسيرش
وسعت روح بزرگش چقدر نا پيداست
بهترين خوبترين خواهر دنيا آمد
حضرت فاطمه ي ديگر دنيا آمد

مسعود اصلانی

********************************************************

پنجم جمادی الاول سالروز ولادت با سعادت عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) را پیشاپیش تبریک عرض می کنم

*****************************




عاشق شدیم عاشق و حیران ما شدند

عاشق شدیم عاشق و حیران ما شدند 

قومی اسیر زلف پریشان ما شدند

آنقدر عاشقیم  که عشاق روزگار

مبهوت اشتیاق گریبان ما شدند

روح القدس شدیم  و تمامی شاعران

گرم غزل سرایی دیوان ما شدند

یوسف شدیم و بهر تماشای حال ما

صد ها عزیز راهی زندان ما شدند

آنقدر آمدیم و مسلمان او شدیم

 آنقدر آمدند و مسلمان ما شدند

ما عشقیم عاشق حیران زینبیم

تکفیرمان کنید مسلمان زینبیم

ما را نوشته اند برای گدا شدن

سائل شدن اسیر شدن مبتلا شدن

از آن طرف خلاصه دری باز می شود

 می ارزد انتظار به این آشنا شدن

عشاق سنگ خورده دیوار زینبیم

پس واجب است غرق تماشای ما شدن

وقتی مسیر جای قدمهای زینب است

 میلی نمی کنیم به جز خاک پا شدن

 اول طواف بعد منا پس چه بهتر است

بعد از دمشق راهی کرببلا شدن

 ما را برای راز و نیاز آفریده اند

 این کعبه را برای نماز آفریده اند

این کیست که فرشته گلیم آورش شده

بال و پر فرشته نخ معجرش شده

دیگر نیاز نیست به گهواره بردنش

دست حسین بالش زیر سرش شده

از این به بعد خانه مولا چه دیدنی است

 با زینبی که فاطمه دیگرش شده

زهرا همان که مادر پیغمبرش شده

 دیروز دختر  وجنات  خدیجه بود

حالا خدیجه آمده و دخترش شده

این گونه بود فاطمه شد ریشه بقا

این گونه بود فاطمه شد ام امّها

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت

زینب غروب بود ولی انتها نداشت

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد

شهر نزول بود اگر چه حرا نداشت

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود

 زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

 زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم

 زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

 زینب هر آنچه گفت تماماً حسین بود

اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم

باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

جایی پریده است که پیدا نمی شود

حتی عروج این همه بالا نمی شود

دیدند صبح آمده   اما در آسمان

 خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود

 یا ایها الرّسول چرا آفتاب صبح

در آسمان شهر تماشا نمی شود

 فرمود: زینب آینه روی دخترم

 آن که مقام بی حدش املا نمی شود

 چون بی نقاب آمده بیرون ز حجره اش

 امروز آفتاب هویدا نمی شود

حقش نبود کعبه نیلو فرش کنند

 حقش نبود سر زده بی معجرش کنند

لبهاش تشنه بود ولی رود نیل بود

بالش شکسته بود ولی جبرئیل

زینب فرشته،آینه،حوریه،عاطفه

 از جنس خانواده ای از این قبیل بود

 گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود

شرمنده بود از این که قتیلش  قلیل بود

 کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد

 از دست خانمی که تماماً اصیل بود

 ویرانه کرد کاخ بلند یزید را

 زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود

  علی اکبر لطیفیان

زینب (س)

پانزده رجب سالروز وفات جانگداز عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) تسلیت باد

همين كه روز بر آن دشت، طرحي از شب ريخت
هزار كوه مصيبت به دوش زينب ريخت
نظاره كرد چو «شمس الشموسِ» بي سر را
به گوش گوش فلك، ناله ناله يا رب ريخت
جهان براي هميشه سياه شد چون شب
ز چشم هاي ترش هرچه داشت كوكب ريخت
چه بود نيت ناآشكار ساقي غم
كه جام زينب غم ديده را لبالب ريخت
كشاند كرب و بلا را به شام و بام فلك
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ريخت
زبانه هاي كلامش به جان دم سردان
شراره ها شد و آتش نشاني از تب ريخت
اگر هميشه ببارند ابرهاي جهان
نمي رسند به آن اشك ها كه زينب ريخت

شاعر: سعید بیابانکی

منتهای صبر

اي پيامت انتشار كربلا
خطبه ات آيينه دار كربلا
خطبه تو كرده ويران شام را
زنده كرده مكتب اسلام را
اي كه صوتت هست چون صوت علي
گشته از نور تو دل ها منجلي
شام شد از خطبه تو غرق درد
خون به رگ هاي ستمگر گشت سرد
يادگار حضرت زهرا تويي
اسوه دين ، زينب كبري تويي
آسمان مأنوس شد با چشم تو
واژگون شد كاخ شام از خشم تو
كربلا زان خطبه در بزم يزيد
جاودان گشت و حقيقت شد پديد
زاده آزاده زهرا تويي
حاميِ بر حقّ عاشورا تويي
وارث خون دل حيدر تويي
منتهاي صبر پيغمبر تويي

شاعر:منیره سادات هاشمی

قصیده صبوری

سلام بر خاك تشنه اي كه سرگشته، تو را خواند! سلام بر نگاه هاي مضطرب تو!
سلام بر تو اي بانوي ايستاده بر آتش!
سلام بر سوختگي لب هايت!
سلام بر گيسوان پريشانت!
سلام بر لحظه غريبانه اسارتت! سلام بر قامت خميده ات! سلام بر جگر سوخته ات! قصيده صبوري ات را كدام قلم مي تواند بسرايد؟
تو را ديدند در ميانه ميدان آن هنگام كه چهار فرزندت را تا شهادت، بدرقه كردي. تو را ديدند كائنات، آن هنگام كه آتش، تنها يادگار برادرت را احاطه كرده بود و مضطرب شدي. تو را ديدند كه خود را به آتش انداختي تا پروانه اي بالش نسوزد.
تو را ديدند نگاه هاي پريشان، آن هنگام كه در آرامش عظيم الهي ات گفتي «ما رأيت الاّ جميلاً».
صبر، بر شانه هاي تو تكيه مي كرد؛ تو يگانه ترين بودي در آشوب لحظه ها.
دهان ها بسته شد و چشم ها از حدقه درآمد، آن هنگام علي وار، لب به سخن گشودي. شمع كلام تو را چگونه خاموش مي توان كرد؟
در سوز كلام تو تاروپود رنج را از هم مي شكافت. و جان هاي بي تاب را بي تاب تر مي كرد.
بانو! طواف عاشقانه، گرد خيمه اي سوخته، تنها حج زينب را مي خواهد.
دقيقه هاي سخت گودال، تاب آوردن زينب را مي خواهد. چهل منزل مشقت پشت سر گذاشتن، را جز گام هاي زينب، نمي تواند تاب بياورد. گذشتي از پاره هاي دل خويش، از زخم هاي حضرت سجاد عليه السلام، از گوشواره هاي كشيده شده، از لب هاي كبود، از نيزه هاي برافراشته.
سر بر محمل گذاشتي و گذشتي از اين همه، تا سر بر دامان آرامش مادر بگذاري و بياسايي اين همه رنج را.
زمين تا باقي است، از ياد نخواهد برد صبوري ات را بانوي صبر!

در مدح حضرت زینب (س)


طبع میخواهد كه وصف زینب كبرى كند
لیك، قطره  كى تواند صحبت از دریا كند؟
توسن طبعم در اینجا پاى در گل مانده است
مرغ بى ‏پَر چون سفر بر عرصه عنقا كند؟
نطق گویا عاجز است از شرح و ذكر وصف او
كى تواند خامه مدح آن ملك ‏سیما كند؟
جد پاكش مصطفى، باب كبارش مرتضاست
مادرش زهرا كه مدحش ایزد یكتا كند
چون حسین و چون حسن دارد برادر، هر یكى
ناز بر موسى بن عمران، فخر بر عیسى كند
در شهامت ‏بود وارث بر على مرتضى
همت والاى او تفسیر «كرمنا» كند
دختر زهرا كه در حجب و حیا و عصمتش
نقش مادر را به خوبى در جهان ایفا كند
در شجاعت چون حسین و در صبورى چون حسن
در عبادت پیروى از مادرش زهرا  كند
دّر دریاى عفاف و گوهر گنج ‏حیاست
عفتش یاد از حیاى مریم عذرا كند
گاه  در آغوش گیرد اصغر لب تشنه را
تا بخوابد آب را در خواب خود رؤیا كند
گاه دلدارى دهد بر مادران سوگوار
گاه دلجوئى ز آل و عترت طاها كند
گاه آید بر سر نعش برادر از خِیم
از ته دل ناله و فریاد و  واویلا  كند
گاه هم  گیرد ز دست دختران بى ‏پناه
از خیام سوخته رو جانب صحرا كند
كیست چون زینب كسى كو در دیار كربلا
ناله جانسوز او تاثیر در دلها  كند؟
كیست چون زینب كه با یك جلوه از نور رُخش
رخنه‏ها در قلب موسى، در دل سینا كند؟
كیست چون زینب كه در راه رواج  دین حق
مو به مو برنامه دین خدا اجرا  كند؟
كیست چون زینب كسى كو در ره دین خدا
در جهان دار و ندار خویشتن اهدا كند؟
كیست چون زینب كسى كو با اسیرى خودش
خون پاك كشتگان كربلا احیا  كند؟
كیست چون زینب كه با تدبیر مظلومانه‏اش
دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا كند؟
كیست چون زینب كسى كو در میان دشمنان
چون على مرتضى در نطق خود غوغا كند؟
كیست چون زینب كه در بزم یزید بى ‏حیا
خطبه‏اى ایراد كرده محشرى برپا  كند؟
كیست چون زینب كه او با یك كلام آتشین
تنگ و تاریك این جهان در دیده اعداء كند؟
دختر شیر خدا بود و خودش هم شیر بود
كس ندیده شیر را  كز روبهان پروا  كند
در جهان املاء دین را كرده انشاء مو به مو
كیست چون زینب كه این املاء را انشاء كند؟
پیروى باید كند از دخت زهرا و على
هر كه مى‏خواهد كه راه دین حق پیدا  كند
روز محشر گر به شكوه لب گشاید بى ‏گمان
محشرى دیگر به پا در محشر كبرا كند
دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
دوستانش هم مقر در سایه طوبا  كند
اى «رسولى‏» غم مدار از گیر و دار روز حشر
دختر زهرا   اگر از راه  لطف ایما  كند

شاعر : عباس رسولی

به مناسبت پنجم جمادی الاولی سالروز ولادت باشکوه بزرگ پرستار اسلام حضرت زینب (س) ،این روز نیکو را شاد باش می گویم.

در مدح حضرت زینب (س)

مادرش استاد دانشگاه صبر است و حیا

فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است

گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات

ناخدا و محور و سکان و لنگر زینب است

گر علی ابن ابیطالب بود الگوی صبر

آنکه صبرش با علی باشد برابر زینب است

هست از درهای جنت یک درش باب الحسین

فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است


میلاد مسعود عقیله بنی هاشم ، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خجسته باد