شب تولد چشمانت

میلاد مسعود و خجسته مهربانترین یار ، ولی پروردگار ، زیباترین بهار، امام عاشقان این دیار ،یوسف فاطمه (س) ،مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) را شادباش عرض می کنم

**********************************************

چه كس دوباره از اين كوچه ها گذر كرده
كه چشم پنجره ها را دوباره تر كرده؟

كه برگ هاي زمين خورده معطل را

نسيم گيسويش باز در به در كرده؟

شب است و حادثه اي بي دريغ در راه است

شب است و باز كسي ماه را خبر كرده

دوباره پچ پچ حاجت روايي صبر است

به گوش هر دل درمانده اي نظر كرده

دوباره داغ دل انتظار تازه شده

كه شمع بزم تو را باد شعله ور كرده

شب تولد چشمان مهربانت عشق

دوباره خاك فراق تو را به سر كرده

فقط همين امشب برملا شوي اي كاش

چه آرزوي محالي ست، اي سفر كرده!

سروده:سودابه مهیجی

چراغانی

حباب هاي رنگي شيشه اي، حباب هاي معلق، حباب هايي كه در دلشان نوري روشن است و چنان سرگرم آن نورند كه حتي قطره اي باران نيز مي تواند، آنها را به هم بريزد. تا به حال كسي را ديده اي كه در حال فكر كردن به چيزي، به گوشه اي خيره شده باشد و ناگهان صدايش كني؟ چه حالتي دارد، همان حالت را در نظر بگير!
تا به حال ديده اي چراغ هاي رنگي معلق و حباب هاي شيشه اي، زير باران قرار گرفته باشند؟! چه اتفاقي مي افتد، همان اتفاق را تصور كن!
ديشب كه باران باريد، تمام چراغ هاي رنگي در كوچه ما به هم ريختند. همسايه ها صبح مي گفتند: امروز چقدر شبيه پاييز شده است! همسايه ها مي گفتند: سال ديگر نيمه شعبان، چراغ هاي پلاستيكي مي زنيم تا اگر باران باريد، مثل ديشب نشود، ولي من دوست دارم براي تو با همان لامپ هاي صد رنگي، با همان چراغ هاي قديمي، كوچه را چراغاني كنم؛ با چراغ هايي كه گرم فكر كردن به نور درونشان باشند، چنان كه قطره اي باران خُردشان كند. چراغ هاي پلاستيكي را دوست ندارم كه اگر تگرگ هم بر سرشان ببارد، از هم نمي پاشند.

همه جا جشن تولد است. باد، دانه هاي گُر گرفته اسپند را روي منقل ها فوت مي كند. همه جا جشن تولد است و ما تو را نمي بينيم؛ تو را كه همه به خاطرت جشن گرفته اند؛ تو را كه شبيه مهمان جشن تولد، به همه چراغاني ها سر زده اي؛ تو را كه شايد در خياباني كسي براي تولدت شربتي يا شيريني به ديگران تعارف كرده باشد. ما تو را نمي بينيم يا نمي شناسيم، اما ماه نيمه تو را مي بيند و مي شناسد، درخت ها برايت راه باز مي كنند، كودكان يتيم، خانه هاي سوت و كور، دست هاي خالي و چشم هاي خيره به در، همه و همه، بزرگ و كوچك، براي تولد تو جشن گرفته اند در سراسر جهان؛ حتي سرزمين هاي اشغال شده كه هر روز در آن، بمبي خواب دختربچه ها را به ابديت پيوند مي دهد.

امروز چشم بقيع روشن است و زخم هاي كاري سامرا لبخند مي زنند. دل ديوارهاي آسيب ديده حرم نجف و كربلا هم با همه داغ هايشان، امروز چراغاني است.

دلنوشته:محمد علی کعبی
برگرفته از: irc.ir



آن روز که ما را ز گل خام سرشتند

آن روز که ما را ز گل خام سرشتند

در مدرسه عشق شما نام نوشتند


چون روز ازل نام مرا شیعه نهادند

جز عشق تو مـهدی دگرم هیچ ندادند

آقا همه جا نام شما ورد زبان است

بر منتظرت هجر شما بار گران است

آن غایب حاضر که رهش راه نجات است

او یوسف زهراست که در قید حیات است

وصل تـو بهاریست که پاییز ندارد

روی تو جمالیست که مه نیز ندارد


آقا دل ما شعبه ای از عشق وصالت


خارج ز شمار است همه لطف و کمالت


شاعر: محسن زعفرانيه

منبع:سایت حدیث اشک

این جشنها

اين جشن ها براي تو تشكيل مي شود

اين اشك ها براي تو تنزيل مي شود

وقتي براي آمدنت گريه مي كنيم

چشمان ما به آينه تبديل مي شود

بوي خزان گرفته ي پاييز مي دهد

سالي كه بي نگاه تو تحويل مي شود

ايمان ما كه اكثرا از ريشه ناقص است

با مقدم ظهور تو تكميل مي شود

تقويم را ورق بزن و انتخاب كن

اين جمعه ها براي تو تعطيل مي شود

  سروده علی اکبر لطیفیان

شب های احیا در فراق تو گذر شد

شب های احیا در فراق تو گذر شد

عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد


ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی


آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد


از اول ماه خدا یاد تو هستم


اما چرا این ناله هایم بی اثر شد


آقا اجازه شب شب قدر است و روضه


از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد


مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد


در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد


اما امان از روضه ای که خون تو گریی


آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد


بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن


مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد


طشت طلا و خیزران ها بر حسینت


بزم شراب و دختری غرق نظر شد


وقتی جسارت بر سر ببریده کردند


مویش سپید و زینب تو خون جگر شد


این بار در شام و پلیدی های بسیار


گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد


مولا حلالم کن ولی ای صاحب من


چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد


شاعر:محمدمهدی عبدالهی

حافظ آیات

خجسته روز نیمه شعبان ، میلاد مسعود قطب عالم امکان ، امید مستضعفان جهان ، عزیز دل و جان ، حضرت مهدی موعود صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر همه عاشقان و چشم انتظاران مبارک

دل شود امشب شکوفا در زمین

می زند لبخند شادی بر زمین

آسمان ِ دل تبسم می کند

روی ماهت را تجسم می کند

ای مسیح آل پیغمبر سلام

انتهای سوره ی کوثر سلام

ای کتاب رازهای مرتضی

یادگار حضرت خیرالنسا

ای صفات تو صفات انبیا

حاصل جمع ِ تمام اولیا

ای قدمهایت صراط المستقیم

حافظ آیات قرآن کریم

ای امام صالحان در روی خاک

اکفیانی اکفیان روحی فداک

السلام ای آفتاب پشت ابر

السلام ای  اوج قله، کوه صبر

السلام ای آخر هر دلخوشی

عاقب از غم تو ما را می کُشی

السلام ای فخر آدم در زمین

یادگار حضرت روح الامین

تو تمام چارده نور مبین

جلوه ی زیبای ربُ العالمین

تو حدیث ناب عترت در زمین

زاده حیدر امیر المومنین

تو همان نوری که از روز ازل

کرد خالق روی ماهت بی بدل

تو سرشت ناب از نسل علی

نور رب در جلوه ی تو منجلی

عمر تو تاریخ ساز عالم است

مبداء آن از رسول خاتم است

ترسم آخر من نبینم روی تو

صورت زهرائی و دلجوی تو

تو کجائی شیعه می خواند تو را

پس نمی گوئی جوابش را چرا

کی می آیی دل تمنایت کند

تا که روزی بوسه بر پایت کند

کی می آیی عقده از دل وا کنم

روضه خوانی پیش تو آقا کنم

کی می آیی کربلا را تاب نیست

در میان خیمه دیگر آب نیست

وای بر طفل رباب و اضطراب

خیمه خیمه جستوی جرعه آب

آب نَبوَد تا که سیرابش کند

جرعه ای نوشاند و خوابش کند

کربلا و یک بیابان اشک و آه

شیرخواره در میان قتلگاه

نام تو آمد در آنجا بر زبان

کی می آیی حضرت صاحب زمان

ای خوش آن روزی فرج برپا شود

با دو دست فاطمه امضا شود


شاعر : کمال مومنی

تولد باران

اينجا خبري هست به وسعت تمام گلخنده هاي جهان و به حرمت تمام سجاده هاي نماز.

اينجا خبري هست به وسعت تمام برگه هاي سبز تاريخ.

نيمه اي از بودنش را به دست ديروزهاي دلتنگي سپرده است و در نيمه ديگرش، هياهويي برپاست.

تمام پنجره هاي پريدن به سمت نور و رسيدن گشوده شده اند.

تمام زاويه هاي باغ بهشت به روي شانه هاي زمين باز شده است.

تمام گردنه هاي سركش كوه ها براي آمدنش سر فرود آورده اند.
تمام وسعت درياها براي ديدنش به خيزش برخاسته اند و تمام پروانه ها در انتظاري سبز آماده اند تا به آسمان ها بال بگسترند و آمدنش را جشن بگيرند. اينجا خبر آنچنان مهم است كه «سامرا» در وسعت محدود خودش نمي گنجد.

خنكاي بال هاي ملائكه، چونان نسيم ملايمي گونه هاي داغ شهر را نوازش مي كنند و پيچك هاي خيال، از دستان باور ديوارها بالا مي روند و دست در دست پنجره هاي باز، به سمت آسمان دست مي گشايند.

تنگ غروب است و نم نم باران ملايمي روي خاك ها مي ريزند.

كوچه هاي شهر از بوي خاك باران خورده و ساقه هاي گل گندم لبريز مي شود.

پروانه اي رنگارنگ با رقص بال هايشان، شوري و شوقي ديگر به «سامرا» مي پاشند.

... و آن طرف تر، قاصدك ها، بال و پري آراسته اند تا اين فرخنده ميلاد را به سراسر دنيا خبر دهند.

اتفاقي مهم در راه است!

اتفاقي مبارك كه تاريخ را مجذوب خود كند!

اتفاقي مبارك كه نويد آن را در «زبور» و «تورات» داده اند!

اتفاقي مبارك كه خبر آن را سال ها قبل، پيامبر صلي الله عليه و آله به جابر داده است!

اتفاقي كه بايد بيفتد تا زمين به سمت نور و زندگي بچرخد


تيشه بر ريشه پاييز زماني زدني ست

مطمئنيم كه يك روز بهار آمدني ست

كوچه اي مملو از احساس گل و خنده و عشق

در حريم حرم باغچه ها زيستني ست

و امشب كودكي از نسل آفتاب چشم مي گشايد تا در فردايي كه عدالت، خانه نشين بي عدالتي شده و گلبوته ها از بي آبي خشكيده اند و تمام پنجره هاي رسيدن به سمت آسمان بسته شده است. برخيزد و بهار گمشده در لابلاي زمستان را بر باور اهالي بنشاند و لذت زندگي در حريم عصمت را بر قبيله درد بچشاند.

به قلم : ابراهیم قبله آرباطان

نرگس ! نگران نباش

صداي بال ملائك ز دور مي آيد

مسافري مگر از شهر نور مي آيد؟


امشب خواب، اهل خانه امام حسن عسگري عليه السلام را تا سحرگاه بدرقه نمي كند.

نرگس! آرام باش؛ آرام تر از سكوت.

امشب «تو سعادتمندترين بانوي عالمي»

اين حوريان هستند كه اطراف تو را محاصره كرده اند.

نرگس! بخوان انا انزلناه را و بشنو كه اين جنين نيز با تو زمزمه مي كند آيات عشق را.

بخوان! كه اين كودك نيز با تو همنوا شده است.

نرگس! بنگر كه هاله اي از نور، اطراف تو را در برگرفته و بنگر طفلي كه از اين هاله برمي آيد.

بنگر كه چگونه سوي نور سجده كرده و مي گويد:

«اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و اشهد ان جدي رسول اللّه و ان ابي اميرالمؤمنين وصي رسول اللّه». نرگس! نگاهت را به سوي غنچه لبان فرزندنت جاري كن و ببين كه فرزندت چگونه از پروردگارش قدم هايي ثابت و استوار مي طلبد، كه به وسيله آن جهان را پر از عدل و داد كند.

نرگس! نگاهت را به سوي آسمان دراز كن و بنگر كه مرغان بهشتي كِل مي كشند تولد فرزندت را.

بنگر كه چگونه از كرانه هاي نور، به روي زمين فرود مي آيند و فرزندت را با خود به اوج مي برند.

نرگس! نگران نباش كه اين روح القدس، محبوب خداست، كودكت را به او بسپار.

نرگس! اينك محزون مباش و اشك مريز كه روح القدس، عنقريب او را نزد تو مي آورد

سلام بر تو اي مصلح دوران.

مبارك باد زاد روزت، مبارك باد، گاه آمدنت و مبارك باد، گاه ظهورت!

به قلم : عاطفه سادات موسوی

ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

ای عالمان فرزانگان سیمای قرآن آمده    ای عاشقان می خوارگان سر لوح مستان آمده
ای عابدان ای زاهدان محراب خندان آمده      ای عارفان دلدادگان تلبات سبحان آمده
ای بی کسان بیچارگان شاه خوبان آمده    در مدرس و میخانه و محراب مقصود آمده
ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

ای عاشق روی نگار آمد گل رعنای تو       ای سائل مهر و ولا آمد شه والای تو
ای پیرو راه خدا آمد دگر مولای تو           ای دیده خونبار دل آمد مه شبهای تو
ای سینه سوزان رسید آن مرحم غمهای تو     یعنی که الطاف خفی از سوی مسجود آمده
ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

لطف خدا با این تولد بر سر ما سایه شد    با خلقت او بهر دین تفسیر صدها آیه شد
او از برای جاودانی دین حق سرمایه شد         هم از برای برقراری عدالت پایه شد
جسمش به قنداق حریر در جنان پیرایه شد    آن کودکی کو در جهان هم هست و هم بود آمده
ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

نامش محمد همچنان نام نکوی مصطفی         رخسار نورانی او تکرار روی مرتضی
زیبایی و حسن وجمالش چون امام مجتبی       راهش طریق روشن و خونرنگ شاه کربلا
آید که گیرد انتقام حضرت خیر النسا       هم احمد و هم حامد و هم حمد و محمود آمده
ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده