باز ماه رمضان آمد و ...

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟

آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست

تاکه معلوم شود  طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب

تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید

سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار

تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد

در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور

گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

من ژولیده به آوای جلی می گویم

آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست

سروده : ژولیده نیشابوری


شب تولد چشمانت

میلاد مسعود و خجسته مهربانترین یار ، ولی پروردگار ، زیباترین بهار، امام عاشقان این دیار ،یوسف فاطمه (س) ،مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) را شادباش عرض می کنم

**********************************************

چه كس دوباره از اين كوچه ها گذر كرده
كه چشم پنجره ها را دوباره تر كرده؟

كه برگ هاي زمين خورده معطل را

نسيم گيسويش باز در به در كرده؟

شب است و حادثه اي بي دريغ در راه است

شب است و باز كسي ماه را خبر كرده

دوباره پچ پچ حاجت روايي صبر است

به گوش هر دل درمانده اي نظر كرده

دوباره داغ دل انتظار تازه شده

كه شمع بزم تو را باد شعله ور كرده

شب تولد چشمان مهربانت عشق

دوباره خاك فراق تو را به سر كرده

فقط همين امشب برملا شوي اي كاش

چه آرزوي محالي ست، اي سفر كرده!

سروده:سودابه مهیجی

چراغانی

حباب هاي رنگي شيشه اي، حباب هاي معلق، حباب هايي كه در دلشان نوري روشن است و چنان سرگرم آن نورند كه حتي قطره اي باران نيز مي تواند، آنها را به هم بريزد. تا به حال كسي را ديده اي كه در حال فكر كردن به چيزي، به گوشه اي خيره شده باشد و ناگهان صدايش كني؟ چه حالتي دارد، همان حالت را در نظر بگير!
تا به حال ديده اي چراغ هاي رنگي معلق و حباب هاي شيشه اي، زير باران قرار گرفته باشند؟! چه اتفاقي مي افتد، همان اتفاق را تصور كن!
ديشب كه باران باريد، تمام چراغ هاي رنگي در كوچه ما به هم ريختند. همسايه ها صبح مي گفتند: امروز چقدر شبيه پاييز شده است! همسايه ها مي گفتند: سال ديگر نيمه شعبان، چراغ هاي پلاستيكي مي زنيم تا اگر باران باريد، مثل ديشب نشود، ولي من دوست دارم براي تو با همان لامپ هاي صد رنگي، با همان چراغ هاي قديمي، كوچه را چراغاني كنم؛ با چراغ هايي كه گرم فكر كردن به نور درونشان باشند، چنان كه قطره اي باران خُردشان كند. چراغ هاي پلاستيكي را دوست ندارم كه اگر تگرگ هم بر سرشان ببارد، از هم نمي پاشند.

همه جا جشن تولد است. باد، دانه هاي گُر گرفته اسپند را روي منقل ها فوت مي كند. همه جا جشن تولد است و ما تو را نمي بينيم؛ تو را كه همه به خاطرت جشن گرفته اند؛ تو را كه شبيه مهمان جشن تولد، به همه چراغاني ها سر زده اي؛ تو را كه شايد در خياباني كسي براي تولدت شربتي يا شيريني به ديگران تعارف كرده باشد. ما تو را نمي بينيم يا نمي شناسيم، اما ماه نيمه تو را مي بيند و مي شناسد، درخت ها برايت راه باز مي كنند، كودكان يتيم، خانه هاي سوت و كور، دست هاي خالي و چشم هاي خيره به در، همه و همه، بزرگ و كوچك، براي تولد تو جشن گرفته اند در سراسر جهان؛ حتي سرزمين هاي اشغال شده كه هر روز در آن، بمبي خواب دختربچه ها را به ابديت پيوند مي دهد.

امروز چشم بقيع روشن است و زخم هاي كاري سامرا لبخند مي زنند. دل ديوارهاي آسيب ديده حرم نجف و كربلا هم با همه داغ هايشان، امروز چراغاني است.

دلنوشته:محمد علی کعبی
برگرفته از: irc.ir



آن روز که ما را ز گل خام سرشتند

آن روز که ما را ز گل خام سرشتند

در مدرسه عشق شما نام نوشتند


چون روز ازل نام مرا شیعه نهادند

جز عشق تو مـهدی دگرم هیچ ندادند

آقا همه جا نام شما ورد زبان است

بر منتظرت هجر شما بار گران است

آن غایب حاضر که رهش راه نجات است

او یوسف زهراست که در قید حیات است

وصل تـو بهاریست که پاییز ندارد

روی تو جمالیست که مه نیز ندارد


آقا دل ما شعبه ای از عشق وصالت


خارج ز شمار است همه لطف و کمالت


شاعر: محسن زعفرانيه

منبع:سایت حدیث اشک

این جشنها

اين جشن ها براي تو تشكيل مي شود

اين اشك ها براي تو تنزيل مي شود

وقتي براي آمدنت گريه مي كنيم

چشمان ما به آينه تبديل مي شود

بوي خزان گرفته ي پاييز مي دهد

سالي كه بي نگاه تو تحويل مي شود

ايمان ما كه اكثرا از ريشه ناقص است

با مقدم ظهور تو تكميل مي شود

تقويم را ورق بزن و انتخاب كن

اين جمعه ها براي تو تعطيل مي شود

  سروده علی اکبر لطیفیان