به سرم ياد تو افتاد و دلم ريخت به هم
    همه تکرار تو کردم، همه ام ريخت به هم  
    من و ياد تو، به هم صحبتي هم مشغول
    خانه را همهمه صحبت ما ريخت به هم
    به عطشناک ترين حالت صحبت با تو
    آنقدر گفتم و گفتم که حرم ريخت به هم
    تو که هستي؟ که به هر شکل تجسم کردم
    دست بردم که به انديشه رسم، ريخت به هم
    ز غمت هرچه نوشتيم، مرکب پس داد
    جوهر و آه من و اشک قلم، ريخت به هم
    منشينيد به پايم، که مرا خانه عمر
    سي و يک مرتبه پشت سر هم، ريخت به هم
    خواستم شعر نگويم دگر و باز نشد
    قلم توبه شکستم و قسم، ريخت به هم
    چو رديفي تو، که از مصرع پايان غزل
    رفتي و شعر من و شاعريم، ريخت به هم


    رزیتا نعمتی