من تمام كتاب هاي قديمي را در جست وجوي تو ورق زده ام. بارها خطوط پيشاني ام را خوانده ام. با همه كلماتي كه نوشته ام، حرف زده ام. اينجا همه گل ها، عطر تو را دارند. مثل قرآن پدربزرگ كه از عطر كلام تو سرشار است. دوست دارم تا آخر دنيا با تو حرف بزنم. فقط وقتي با تو حرف مي زنم، زبانم نمي گيرد. چقدر دوست دارم با تمام زبان ها با تو حرف بزنم! به من بياموز قنوت درختان و سجده آبشارها را. بگذار با زبان چوپان ها با تو حرف بزنم. اي خداي خوب: «تو كجايي تا شوم من چاكرت...».

هرگاه از تو فاصله گرفته ام، مرا به سوي خود خواندي: «بازآ، بازآ، هر آنچه هستي بازآ» من هيچ نبودم؛ اما آمدم به اميد رحمت تو. هميشه به اين اميد آمده ام كه تو خود گفتي: «گر كافر و گبر و بت پرستي بازآ» آمده ام؛ اميدوار. هر چه كردم به اميد تو بوده است؛ حتي اگر گناه كردم: «اين درگه ما درگه نوميدي نيست.» همه كهكشان ها را پشت سر گذاشته ام به جست وجوي تو. سينه ام آتشفشاني است كه در آتش نديدن تو غَلَيان مي كند. اي ساده تر از حرف هاي دل من! دستم را بگير.

ای مهربان ترین

ای با شکوه ای امید دل های بی قرار

اي دست يافتني ترين معشوق! قدرت و انگيزه جست وجويت را در دل زمين گير ما ببار؛ كه بيش از هر چيز محتاج يك تلنگريم.

تلنگري كه ما را تا ابديّت، به حركت وادارد.

ما را درياب، اي پاسخ تمام آرزوها!

شب آرزوها می رسد ...

آرزویم این است که آرزوهایتان دست یافتنی باشد

دعاگویتان هستم دعاگویم باشید