اي زن! يادمان مي‏ماند، خداحافظي آخرينت با فرزندان شهيد وطن، كه اگر نبود صبر تو، چه كسي طعم شيرين فتح و پيروزي را به خاك وطن مي‏بخشيد؟

طاقت تو، اجازه از خود گذشتن پهلوانان قصه‏ هاي تاريخ است.

مگر نه آنكه هرجا مردي درخشيده، از بركت حضور آفتابي زني بوده است و امروز، بند بند شعرِ روشن تو را خواهيم سرود، تا قطره‏ اي از درياي بي‏كران وجودت را به نظاره بنشينيم.

امروز، موج‏ها در تلاطم آبي خويش، نام تو را بر زبان مي‏آورند.

دين من، تو را به تندباد هر نگاهي نمي‏فروشد. تو نگيني هستي كه با عصمت مريم، طلاكوب مي‏شود. تو هاجروار، هفت مرتبه، اسماعيل عطش را ميان صفا و مروه زندگي، سيراب مي‏كني.

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات     بر پیکر بی سر شهیدان صلوات

از دامن زن مرد به معراج رود         بر دامن مادر شهیدان صلوات