غزل باران
غزل غزل غزل از نامت، كنار قافيه مي چينم
و عطر ياد تو مي سازد، لبالب از گل نسرينم
تمام پنجره ها امشب پر از تلألؤ خورشيد است
به فال آينه ها بگشا، گره ز قامت غمگينم
به رغم داغ دل انگيزت، قسم به غم كه نمي خواهم
كنار نام غزل خيزت، بدون هلهله بنشينم
به نام نامي تو سوگند كه جان به راه تو خواهم داد
اگر بهانه شود اين عشق، به جان فشاني چندينم
سپيده سر زده مولا جان، در اين فضاي غزل مهمان
قنوت نام تو بر لب ها، پر از طراوت آمينم
چه شور و شوق از اين بهتر كه مي دهد دل غم پرور
شبيه غنچه نيلوفر، سحر به نافله تسكينم
شهود عشق تو مي گويد، بخوان زيارت عاشورا
و من حضور تو را در دل، بدون فاصله مي بينم
و عطر ياد تو مي سازد، لبالب از گل نسرينم
تمام پنجره ها امشب پر از تلألؤ خورشيد است
به فال آينه ها بگشا، گره ز قامت غمگينم
به رغم داغ دل انگيزت، قسم به غم كه نمي خواهم
كنار نام غزل خيزت، بدون هلهله بنشينم
به نام نامي تو سوگند كه جان به راه تو خواهم داد
اگر بهانه شود اين عشق، به جان فشاني چندينم
سپيده سر زده مولا جان، در اين فضاي غزل مهمان
قنوت نام تو بر لب ها، پر از طراوت آمينم
چه شور و شوق از اين بهتر كه مي دهد دل غم پرور
شبيه غنچه نيلوفر، سحر به نافله تسكينم
شهود عشق تو مي گويد، بخوان زيارت عاشورا
و من حضور تو را در دل، بدون فاصله مي بينم
شاعر: سید علی اصغر موسوی
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۴/۰۲ ساعت 17:22 توسط علی جباری
|