طلب کاری که مسلمان شد
مردي يهودي از پيامبر خدا چند دينار طلب كار بود. روزي آمد و طلب خود را از
حضرت خواست. پيامبر به او فرمود: «اي مرد! فعلاً چيزي ندارم كه به تو
بپردازم» مرد يهودي گفت: رهايت نمي كنم تا طلبم را بپردازي! پيامبر فرمود:
من هم با تو مي نشينم.
آن قدر در كنار او نشست كه در همان جا، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز
صبح را خواند. اصحاب پيامبر خدا آن مرد را تهديد كردند. پيامبر به آنها
نگاه كرد و فرمود: با او چه مي كنيد؟ گفتند: يك يهودي شما را باز دارد؟
پيامبر فرمود: از سوي پروردگارم برانگيخته نشدم كه به معاهده غير معاهد ستم
كنم.
چون روز بالا آمد، مرد يهودي گفت: گواهي مي دهم كه هيچ خدايي جز اللّه
نيست، گواهي مي دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست و نصف مالم را در راه خدا
مي بخشم.
به خداقسم اين كار را با تو نكردم مگر براي اينكه اوصافي را كه از تو در تورات آمده امتحان كنم.
صحنه پابرجاست!