انتظار تو ...
چشمان واژه می پرد، گفتند می آیی
با چشم بسته بشمرم تا چند می آیی؟
من از شروع مهر بر تو منتظر بودم
گرچه بهاری، آخر اسفند می آیی
نام تو هر چه هست در فرهنگ دل ای دوست
مثل حروف ربط از پیوند می آیی
بوی خوشی در جامه های زائرانی تو
همراه آنها کز سفر آیند می آیی
«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم» رفت
تو آخر هر بیت من هر چند می آیی
شاعره: رزیتا نعمتی
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۲/۰۵ ساعت 19:54 توسط علی جباری
|