خواهری با اشکِ دیده، قامتی از غم خمیده

می‌رسد او بر مزارِ آن شهیدِ سر بریده

در بغل گیرد مزارش،‌ خواهر غربت کشیده

بارِ دیگر ماهِ غم‌ها، از دیارِ خون دمیده

ناله دارد قلبِ زینب، از غمِ‌ طفلِ شهیده

در برِ قبرِ برادر، شکوه کرد از این پدیده

یاد زینب آمد آن دم،‌ کز پی او می‌دویده

قاتلِ جانِ برادر، سر ز پیکر می‌بریده

آن دمی که دشمن او، بر تنش اسبان دویده

لحظه‌ی مرگ علمدار، بر حسینش غم رسیده

وقت داغ اکبر او، دردِ عالم را چشیده

آن زمان کز هجرِ اصغر،‌ رنگ رخسارش پریده

دیده آن رأس بریده، در دلِ خون می‌تپیده

لحظه‌ای آمد به یادش، کز رگش گلبوسه چیده

زینبِ ام المصائب، دردِ عالم را خریده

دیده رگ‌هایی که از آن، خون سرخی می‌جهیده