در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است که : روزی حضرت موسی (علیه اسلام) در مناجات خود عرض کرد:الهی!یکی ازحکمتهای کارت را به من بنمایان. خطاب آمد،به فلان آبادی برو ،در آنجا چهار خانه مسکونی هست،درب هر یک از آنها را بکوب تا به سه پاره از حکمتهای من آگاه شوی.موسی«ع»به آن آبادی رفت،به نخستین خانه که رفت،درب را کوبید،مردی بیرون آمد،ابتدا از شغلش پرسید.
او گفت:ما دهقانیم وکارمان کشت وزراعت است.پرسید:از خدا چه می خواهید؟
گفت:به باران محتاجیم.اگر خداوند باران به ما بدهد،وضع ما بهبود یافته وتوانگر می شویم.
از آنجا به خانه دوم رفت و درب را کوبید صاحب خانه بیرون آمد.
حضرت موسی پرسید:شغل شما چیست واز خدا چه می خواهید؟
آن مرد گفت:ما کوزه گریم،تعدادی کوزه ساخته ایم،اگر ان شاءالله چندی باران نیاید وکوزه ها خشک شودو هوا آفتابی باشد،به نوایی می رسیم.
حضرت از او هم گذشت وبه خانه سوم رسید.کوبه در را به صدا در آورد،مردی در آستانه در ظاهر شد.از او هم کسب وکار وخواهشش رااز خدا پرسید:
گفت:ما غله داریم،اگر باد کافی بوزد غله های ما در خرمن است،از خدا فقط در این چند روز باد می خواهیم تا بدان وسیله،غله ها راپاک کنیم وبه فروش برسانیم.
حضرت موسی به در خانه چهارمی که رسید،از صاحب خانه همین سؤالات را تکرار کرد.آن مرد گفت:ما باغ داریم واکنون درختها بارور شده است،از خدا می خواهیم که در این چند روزه باد نفرستد،وهوا را ساکن نگه دارد تا میوه های ما برسد واز این راه گذران کنیم.
موسای کلیم پس از این مشاهدات شگفت انگیز در مناجاتش عرضه داشت،بارالها!روزی همه خلق در دست با کفایت تو است؛یکی باران می طلبد ویکی آفتاب،یکی باد می خواهدو دیگری هوای ساکن،فقط تو قادری که مراد و خواسته های همه را بدهی و آنان را خشنود گردانی.