خواب مرتضی
به مناسبت سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری
روحش شاد و یادش گرامی باد
روحش شاد و یادش گرامی باد
***************
خواب ديدم؛ خواب عجيبي که در باور انسان نمي گنجد. من و امام در صحن مسجد الحرام در کنار کعبه ايستاده بوديم. پيامبر (ص) به سمت ما آمد من به امام اشاره کردم: آقا فرزند شما هستند. پيامبر (ص) امام را بوسيد بعد به سمت من آمد و مرا محکم در آغوش فشرد و صورتم را بوسيد. هنوز گرمی لبهاي پيامبر را بر گونه هايم احساس مي کنم حادثه مهمي در راه است.
پنج شب گذشت، پنج شب به ياد ماندني، پنج شب ناب از حضور او در ميان جمع خانواده، پنج شب آموختن از او که دغدغه اسلام محمدي (ص) را داشت. پنج شب به اندازه يک ثانيه گذشت و مرتضي مجروح و خون آلود از تير کينه منافقين در بيمارستان طرفه بر بستر افتاد. زمان به سرعت مي گذشت وشايد در آن لحظه هيچ کس باور نداشت که او اينگونه ما را رها کند، ما که هنوز تشنه آموختن بوديم، سؤالات مکرر در ذهنم مي آمد چرا در تمام اين مدت نپرسيدم، چرا نخواستم که بگويد. شايد قرنها از تاريخ انسان بگذرد تا چون اويي در عالم ظاهر گردد. چرا نپرسيدم.......؟
زمان ايستاد و مرتضي پر کشيد وقتي به خانه رسيدم، پاسي از شب گذشته بود. صداي زنگ ساعت مرتضي براي دعاي شبانه اش تنها صداي حاکم بر فضاي خانه بود. بغض تلخي بر جانم نشست و يکباره به هق هق گريه تبديل شد. چه بزرگي را در ماه بهشتي، ماه خدا از دست داديم.
برگرفته از سایت نسیم مطهر
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۲/۱۲ ساعت 12:25 توسط علی جباری
|