به كوره راه شب اي ماهتاب ! با من باش/ درين مسير پر از اضطراب، با من باش

كنون كه عزم سفر دارم از ديار غروب / تو اي فروغ شب ماهتاب! با من باش

چو ذرّه در تب خورشيد عشق مي‌سوزم/ بيا و در سفر آفتاب با من باش

چو ماه، نهضت نوارنيم به تاريكي است / ظفر شكوه! در اين انقلاب با من باش

تو اي زلال تر از چشمه‌هاي هستي بخش / درين كوير سراسر سراب، با من باش

تو اي نسيم بهشتي! كه عطر گل از توست / مباش اين همه پا در ركاب، با من باش

به شام تيرة هجر و به صبح روشن وصل/  درين دو لحظة پر التهاب، با من باش

نديدم از سفر عشق، غير ناكامي / مگر كه از تو شوم كامياب، با من باش

بيا كه يك نفس از عمر بي‌امان باقي است / دمي كه محو شوم چون حباب ، با من باش

كنون كه با نفس واپسين شود چو حباب / بناي شيشه‌اي من خراب، با من باش

صلاي مهدي موعود مي‌رسد از چرخ / كه : شد دعاي فرج مستجاب، با من باش

نيامدي كه چو «پروانه» سوختم اي دوست! / كنون كه شمعْ صفتْ گشتم آب، با من باش


شاعر: استاد محمد علی مجاهدی (پروانه)