جشن مهربانی
خورشيد، ابرهاي تيره را كنار مي زند.
آسمان، رنگين كمان هفت رنگش را از آن سوي سپيدي ها بيرون مي آورد و حجله اي
رنگين بر روي زمين مي سازد و زمين حرير بافته شده از زمستان را چون
نوعروسي از روي خويش برمي دارد.
گل ها زمين را مي آرايند. درختان عطرستاني از شكوفه ها مي سازند. پرستوها
هلهله كنان به خانه هاشان باز مي گردند. آبشار، موسيقي سبز شدن را مي
نوازد.
جشني بزرگ در راه است؛ جشني كه زيباترين تجمع هستي است، جشني كه شروع
رستاخيزي بهاري است، جشني كه پايان زمستان است، جشني كه شروع تمام مهرباني
هاست، جشني كه ما ايراني ها آن را فرصتي مي دانيم براي دوباره متولد شدن،
براي سرودن شعري ديگر از بودنمان. براي شروع عيد آماده مي شويم، در حالي كه
خانه هاي درون و بيرون را آذين بسته ايم، در حالي كه مي خواهيم روحمان را
غبارروبي كنيم.
در حالي كه مي خواهيم با نقل و شيريني، طعم شيرين اين جشن را هرچه بيشتر بچشيم.
سلام مي كنيم به تمام روزهايي كه در حال آمدن هستند.
سجده مي كنيم در برابر خدايي كه باز هم اجازه ديدن سالي جديد را به ما عنايت فرمود.
خداوندا! تو را مي ستاييم كه خالق روزهاي زيباي بهاري و از تو درخواست مي
كنيم چون سرو سبزمان گرداني تا از تمام ناراستي هاي زمانه آزاد باشيم.
خداوندا! چون پرندگان، راه و رسم پرواز را به ما بياموز؛ پروازي به سمت حضور مهربانت.
و چون قطره هاي باران در مسيري قرارمان ده كه به اقيانوسي از معرفتت برسيم.
عيد در همين حوالي است و همه با هم دعاي بهاري را زمزمه مي كنيم:
«يا مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَ الاَبْصارِ يا مُدبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ
يا مُحِّوِلَ الْحَوْلِ وَ الْاَحْوالِ حَوِّلْ حالَنا اِلي اَحْسَنِ
الْحالِ».