گل همیشه تماشا میلاد حضرت علی اصغر(ع)

بلور روشن رؤيا، چه قدر، خوبي تو!

گُلِ هميشه تماشا، چه قدر، خوبي تو!

تو را به خاطر جان تو دوست بايد داشت

چه قدر ساده و زيبا، چه قدر، خوبي تو!

دهان گشودنت آواز خنده اي خاموش

تبسّم رويش گُل ها، چه قدر خوبي تو!

تو را ز تار دل خويش مي دهم آواز

درون پرده آوا، چه قدر خوبي تو!

تو اي شكوفه پاكي، گل هميشه بهار

به باغ حضرت زهرا (عليهاالسلام) چه قدر خوبي تو!

شفيع كوچك امّت ـ بزرگزاده دين

براي بغض دلِ ما، چه قدر خوبي تو!

شاعر: محمد جواد محبت

عطر بهشت<ویژه ولادت امام جواد(ع)>

اين بوي خوش كدام بهار است كه پيچيده در گستره خاك؟ نسيم، پيراهن معطر كدام بهار را به تن كرده است؟

پروانه ها، بوي خوش كدام گل نورسته را شنيده اند كه از گوشه گوشه جهان، دامن كشيده اند به حوالي مدينه كه تحصن كرده اند پشت در خانه «ثامن الائمه»؟

هيجان كدام حادثه آسماني، چنين به تپش انداخته است قلب زمان را؟

خاك، نفس مي كشد عطر بهشت را از قدم هايت.

تمام پنجره ها، پلك گشوده اند به چشم انداز سيماي ملكوتي ات.

آهوان دشت هاي دوردست، دشت به دشت و كوه به كوه، دويده اند عطش عشق را، با بوي زلالي چشمه جوشان كرامت تو.

عطر صلوات فرشتگان است در دهان مدينه. ديگر داشت انتظار آمدنت، نفس گير مي شد براي روزگار، اما تو چون حقيقتي آشكار، از دامان «خيزران» سر برداشتي تا «امامت» از شاهراه امن حضورت عبور كند؛ تا «عشق» بر سر خوان كرامتت مهمان شود، تا «ولايت»، در سايه سار مهرباني ات بياسايد.

جهان، هفده سال در هواي آرامش الهي ات تنفس خواهد كرد. جاده هاي هدايت، در سرگرداني انتظارشان به محدوده قلمرو حضور تو رسيده اند.

در شريان رجب، هيجان مي دود و شور غوغا مي كند. صداي هلهله آسمان، يك لحظه بند نمي آيد. آمده اي تا دنيا، اقتدار علم لدني ات را بر تمام منابر حكمت و دانش، لب به تحسين بگشايد.

آمده اي تا شريعت، به گفتار و رفتار تو تكيه زند.

آمده اي تا قصه ولايت، دنباله دار بماند.

يا جواد الائمه! هرگز از خاطره قرن ها، سايه ارادت و محبت تو كم نخواهد شد!

ولادت امام جواد (ع)

در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
در هر نگاه اين قبيله هل اتائي ست
چشم تهيدستان عالم جان گرفته
مي بارد انوار کرم از هر کرانه
شب هاي دلگير زمين پايان گرفته
داده خدا ماهي به خورشيد رئوفش
آري دعاي حضرت جانان گرفته
از عرش جنت سوره‌ی ياسين رسيده
خاک مدينه عطر الرّحمان گرفته
نسل امامت مي شود پاينده با او
از برکتش دلهاي شيعه جان گرفته
او می رسد جود و سخا معنا بگیرد
در قلب عالم نور رحمت پا بگیرد
عالم همه قطره اگر دريا تو هستي
کل خلائق عبد اگر مولا تو هستي
فيض وجود توست رزق اهل دنيا
باران جود عالم بالا تو هستي
اي آسمان لطف غير از آستانت
سائل کدامین سو نهد رو، تا تو هستي
مانده ست ابتر کيدِ بدخواهان شيعه
روشن ترين تفسير اعطينا تو هستي
مانند کوثر چشمه‌ی جاري نوري
با اين حساب آئينه‌ی زهرا تو هستي
بابات بوده پاره‌ی قلب پيمبر
آرامش هر لحظه‌ی بابا تو هستي
ابن الرضایی تو کريم بن کريمي
ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی
چشمان تو جنت! نه جنت آفريني ست
در هر نگاه روشنت خلد بريني ست
هر واژه‌ی تو عطر و بوي وحي دارد
وقتي که خلق و خوي تو روح الاميني ست
با عشق تو قلبي نمي سوزد در آتش
آقا ولاي تو عجب حصن حصيني ست
گويا گره خورده دلم با عرش اعلي
هر رشته از مهر شما حبل المتيني ست
اذن حضور اينجا فقط اخلاص و تقواست
چشمان تو خورشيد هر اهل يقيني ست
کي لايق وصف شکوه بي حد تو
اين شعرها اين واژه هاي اينچيني ست
اي آسمان! اي بي کران! اي بي نهايت!
من را ببخش آقا اگر شعرم زميني ست
من روزي هر ساله ام را از تو دارم
چشمان من بر دستهاي نازنيني ست
عمريست که ريزه خور اين آستانم
در وصف جود بي کرانت ناتوانم
هر شب دل من سائل باب المراد است
آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است
آنجا که اميد و پناه آخر ماست
آنجا که اوج هر توسل يا جواد است
جز آستان تو پناهي که نداريم
اين استغاثه با تمام اعتقاد است
بي لطف تو از دست خواهد رفت عبدت
يک گوشه چشمي سائل تو خانه زاد است
ماها کجا و سائلي آستانت
بر خاک راهت آسمان هم سر نهاده ست
آقا شفيع ما به درگاه خدايي
وقتي که جودش را به چشمان تو داده ست
مداح چشمانت کسي غير از خدا نيست
بر ما مگيري خرده، واژه کم سواد است
در مشهد سلطان ايران هم که هستيم
دلهاي ما پروانه‌ی باب الجواد است
آقا دل من در هواي کاظمين است
در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است

شاعر: یوسف رحیمی

شعر امام هادی (ع) و مذمت توهین به آن بزرگوار

هرگز نبوده ایم بجز خاک پای تو

دل مبتلا نبوده مگر مبتلای تو

ای راز عشق سینه اسرار باز کن

اشکیم ما و همسفر گریه های تو

دل های ما که راه به هم دارد این همه

با هم شکسته ایم دل و جان فدای تو

ملک کبیر عشق که ویران نمی شود

بالاتر از مناره و گنبد ، همای تو

رحمی به این دلم کن و بالی بده که ما

عاشق نمی شویم مگر در هوای تو

شاهین پرش شکست و به اوجت نمی رسد

آری حکایتیست به ارض و سمای تو

وقتی که دین عشق سزاوار عاشقیست

مرتد شود کسی که کند ناسزای تو

گویا که این تقاص نقی بودن شماست

ناپاک آن دلی که نگوید ثنای تو

از سامری امید به غیر از خُوار نیست

موسی ظهور می کند از سامرای تو

شاه جهان اگر که شوم هم دوباره باز

آیم به سامرای تو باشم گدای تو

دنیا دو راهی است و شما هادی منید

دنیا دو روز با دو قدم رد پای تو

من راهی ام سفر به سفرنامه اش خوش است

یک دفتر پر از غزلم من برای تو

شاعر:مسعود نوروزی راهی

سلام بر امام علی النقی(ع)

خدا را پیوسته برای هدایت مردم، حجت‌هاست. امام هادى(ع)، هادى امت و هدایت‌یافته غیب بود

فروغی که از خورشید وجودش می‌تابید، روشن‌گر افکار و راهنمای مردم بیدار بود. ظلمت حاکم، آن حق مظلوم را به زندان افکند و در حصر نهاد، ولی آن نور زندانى، پیوسته روشنایی می‌بخشید و بر دل‌های محبان حکومت داشت؛ نه با سلاح، که با فلاح؛ نه با قدرت نظامى، که با فضیلت اخلاقى.

سخن‌چینان از جاذبه معنوی و برتری علمی‌اش در آتش حسد می‌‌سوختند و حاکمان، او را رقیب حکومت می‌دانستند. او را از مدینه به سامرا بردند تا مدینه بی‌خورشید بماند و پروانه‌ها، سرگردان و شیعه، پریشان، ولی خلفای کوردل عباسى، کورتر از آن بودند که فروغ جهان‌تاب او را درک کنند.

آنچه او را محبوب دل‌ها ساخته بود، پیوند با خدا، تکیه بر خالق، غنای از مخلوق، وارستگی از دنیا، وابستگی به ابدیت و دلدادگی به عبادت بود.

سلام بر جان روشن و ضمیر فروزانش که با نیایش و نجوا با خدا مأنوس بود و سجاده و سحر، گواه یک عمر تهجد و شب‌زنده‌داری‌اش بود

شهادت امام هادی (ع)

دل را شراره غم تو پُرشرار كرد

داغ تو قلب خسته دلان داغدار كرد

اى سرو بوستان ولا از غم تو چرخ

جارى ز ديده اشك چو ابر بهار كرد

با كشتن تو قاتلت اى هادى امم

خود را به نزد ختم رسل شرمسار كرد

هرگز نديده ديده تاريخ تاكنون

چون قاتل تو كو ستم بى شمار كرد

دشمن فكند گوشه زندان ز راه كين

هر كس ز مهر، دوستيت اختيار كرد

رويش سياه باد كه آن خصم بدمنش

روز زمانه تيره تر از شام تار كرد

در ماتم تو چاك گريبان خويش را

فرزند داغدار تو با حال زار كرد

بر تربت تو مادر پهلو شكسته ات

اشك از بصر چو گوهر غلطان نثار كرد

اى شمع برفروخته عشق، اهل دل

طوف حريم پاك تو پروانه وار كرد

باشد گداى خاك نشينت كسى كه او

خود را مقيم درگهت اى شهريار كرد

هركس غلام كوى تو گرديد بى گمان

بر صاحبان تاج و نگين افتخار كرد

از لطف خويش «حافظى» دل شكسته را

يزدان به سفره كرمت ريزه خوار كرد

(محسن حافظى)

شب آرزوها

تا سر بر می آوری روزها پی هم می روند و تو می مانی و دل.
تو می مانی و حرفهای ناگفته و درهای ناسفته.
تو می مانی و هزار آرزوی جا مانده از پیک بیان که در صندوقخانه وجودت برای شب مبادا ذخیره کردی.
و... این شب ،شب بیرون کشیدن همه آن ناگفته ها از صندوق دل است.
بیا این بار من و تو با هم بخواهیم ، تو برای من و من برای تو.

امشب شب آرزوها و شکوه رغبت و اشتیاق پر کشیدن تا بر دوست.

امشب شب گشودن قفلهای زبان است در برابر او که از دلمان خبر دارد.
و... امشب شب رسیدن به خواسته هایی است که باید خواست و می شود رسید، اگراو بخواهد.
خدایا، در این شب بر ما عنایتی کن که دلهامان همیشه پرکشان بام مهر تو باشد و امیدمان به ریسمان الهیت متصل و نگاهمان بر دستان کرم تو.

برایم عشق می خواه ای همه عشق       که جز عشقت مرا شوری به سر نیست

با تمام وجود میگم: برای همدیگه دعا کنیم
شبتون به زیبایی نام خدا ، زیبا  

ارادتمندتون: علی جباری کیان

میلادیه امام باقر(ع)

میلاد با سعادت شکافنده علوم حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) مبارک.

اي لاله باغ آفرينش

آيينه جان، چراغ بينش

اي نام تو در كتاب هستي

ديباچه آفتاب هستي

مهر از تو گرفت گرم خويي

ماه از تو فروغ راه پويي

گنجينه علم آسماني

سرلوحه دفتر معاني

علم از تو كمال سروري يافت

تا جلوه به نور باقري يافت

در روشني كلام و تفسير

شد نام بلند تو جهانگير

در پهنه بي كران دانش

همپايه و هم عنان دانش

اي رهبر و رهنما و هادي

خوش پاي بدين جهان نهادي

ميلاد تو، خرمي به جان داد

جان بر تن مرده جهان داد


شاعر: استاد مشفق کاشانی


سروش آسمانی

از آن سوي باورهاي سبز «ولايت» نوزادي مي‏آيد كه عطر نفس‏هايش، آكنده از ياد پيامبر (ص) است؛ آكنده از علم آسماني رسالت.
اتفاقي شگرف در راه است كه حال و هواي «مدينة النبي» را عوض خواهد كرد. بشارتي در راه است كه بيشتر از همه جابر در انتظار طلوع آن است؛ طلوع پنجمين خورشيد آسمان امامت و ولايت، خورشيدي كه روزي از وراي ابرهاي تيره ظلمت خواهد تابيد و دستگاه جاهلانه «اموي» را در سايه جلوه‏زار سينايي خود، خواهد سوزاند. خورشيدي كه نام نامي‏اش، شكافنده علوم و پديدآورنده تازه‏ترين تفاسير از متن علوم آسماني نبوي خواهد شد.
گويي خانه امامت، در احاطه بال‏هاي پرندين فرشتگان است! نجواي سبز صلوات، تبسم‏هاي آبي خانواده را رنگي شگفت بخشيده است؛ رنگ اميد، رنگ توسل و توكل به درگاه پروردگار.
سروش آسماني، بشارت نوزادي را به همراه دارد كه «محمد» است؛ مثل محمد (ص) در علم، در عمل، در اخلاق، در حلم و بصيرت و ايمان و... .
نوزادي از مشرق امامت طلوع مي‏كند كه از پرتو جمال بي‏مثالش، هزاران خورشيد مي‏تراود؛ جمالي كه يادآور محمد (ص)است، يادآور او كه درود و سلام خويش را ساليان پيش، نثار وي كرده و طلوعش را بشارت داده است.
مولا، يا اباجعفر (ع) خوش آمدي!
تو تفسير علم نبوت و تصوير معرفت امامتي كه با پرتو آيينه شما، نور ولايت تكثير مي‏شود در شرق و غرب عالم.
شما تبلور عطوفت حضرت آدم (ع)، ايمان حضرت خليل (ع)، شكيبايي حضرت ايوب (ع)، شهامت حضرت موسي (ع)، نجابت حضرت يوسف (ع)، صفاي حضرت داوود (ع)، صلابت حضرت سليمان (ع)، مناعت حضرت عيسي (ع)و صداقت حضرت محمد مصطفايي (ص).
تو وارث علم حضرت محمد (ص)؛ بلاغت حضرت علي (ع)، سخاوت حضرت فاطمه عليهاالسلام، كرامت امام حسن (ع)، شجاعت امام حسين (ع) و عبادت سيدالساجدين (ع)، وارث تمام خوبي‏ها، وارث تمام زيبايي‏هايي.
مولا! تفاسير آسماني شما از علوم نبوي بود كه تصاوير بديعي از علوم مادي و معنوي را گسترش داد.
آنچه امروز سبب افتخار اسلام است، ديروز از كلام بليغ شما تراوش كرده است.
تا باد، نام شما باد بر آيينه دل‏ها؛ دل‏هايي كه هميشه آكنده از عطر غريبانه‏ هاي «بقيع»اند، آكنده از لحظات نوراني مدينه؛ مدينه‏اي كه امروز، بوسه بر قدم‏هاي عرش‏ پيماي شما خواهد زد و همراه خاندان ولايت، شادي فرشتگان را همراهي خواهد كرد.
مولا، حضرت باقر (ع)، خوش آمديد!

به قلم: استاد علی اصغر موسوی

سلام بر ماه رجب

سلام بر ماه رجب، ماه پيوند بندگان با معبود مهربان، ماه بارش باران مهر و محبت الهي، ماه رسيدن به سر منزل مقصود، و ماه اُنس شب زنده‏ دارانِ هميشه بيدار با محبوب و معبود بي‏همتا.
سلام بر هلال رجب که آمدنش مژده پايان اندوه است و بدر آنْ يادآور تولد ماه تمام، امامِ هُمام و حيدر کرّار و پايانشْ نويد رهايي بشر از جهل و ناداني، شکوفايي اخلاق انساني، بعثت آن بزرگْ مردِ تاريخ براي هميشه زمان.
سلام بر بهار مناجات و بندگي. سلام بر نجواي شبانه اهالي رجب. سلام بر شب‏هاي رجب که پذيراي زاهدان است و سلام بر روزهايش که ميزبان عاشقان وصال الهي است و سلام بر لحظه لحظه رجب که شاهد ذکرِ ذاکران است.

دوستان مژده كه آماده بساط طرب است
طرب ماست كه خالي ز ملال و تعب است
هر كجا خلقت پاك است بشر يا كه ملك
همه در وجد و سرورند كه ماه رجب است
سيزده روز كه بگذشت از اين ماه شريف
روز مولود امامي است كه محبوب‌ رب است
در نحوست عدد سيزده ‌اندر اعداد
هست مشهور و مر اين نكته برايم عجب است!
سعد اكبر ز چه رو آمده اين روز و چرا
بين ايام چنين روز و مهي منتخب است؟
هاتفي گفت كه ميلاد شهنشاه جهان
اسد‌ا... علي خسرو عالي نسب است
شعف و وجد بدانسان كه نگنجد در وهم
طرب و عيش فراهم همه را زين سبب است
شيعيان هر كه به هر جا همه را وجد و سرور
شرق تا غرب جهان هر كه عجم يا عرب است
پيروانش همگي حامي مظلومانند
خصم ظالم بود آن كو به علي منتسب است
به تولا دل من شاد ز سرمنزل عشق
به تبرا به سوي خصم سرا پا غضب است
شهر علم است پيمبر و علي هست درش
هر در از علم كه بيني همه زو منشعب است
بي‌ولايش بشر ار دست بيابد به كرات
باز از قافله علم وتمدن عقب است
وعده فرموده به بالين محبان آيد
اي خوش آن لحظه ولي حيف كه جان‌ها به لب است
نظر لطف و عنايت تو ز ما باز مگير
يا علي تا به جهان سال و مه و روز و شب است
«قائمي» طبع چنين خرم و سرشار نداشت
از عنايات علي بود و ز يمن رجب است

شاعر:احمد قائمي

شهد شیرین شهادت

پیشاپیش سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر عزیزرا تبریک و تهنیت عرض میکنم
تقدیم به ارواح مطهر شهیدان

===================================================

شهد شیرین شهادت که به جامت کردند             سکه سلطنت عشق به نامت کردند

لاله را از رگ تو رنگ و    جلایی     دادند            نور ظلمت شکنی   پرتو  نامت  کردند

همه گفتند نرو،  عشق  پیامت    میداد            عید ذبح است بیا،قرعه به نامت کردند

قلم پای تو چون جوهری از خون  بگرفت              ثبت در  دفتر   عشاق دوامت   کردند

از رخ لاله  و  داغ  دل   آن    لاله وشان                بیرق عشق گرفتند و به بامت کردند

سرمه چشم دلم خاک سر کوی تو شد              در برشاه ولایت   چو   غلامت کردند

رفته بودم که زگل از تو   نشانی گیرم           شمع وپروانه وگل هر سه سلامت کرد
ند

 

ای شهید...


اي شهيد اي بوي بسم الله الرحمن الرحيم
جاري گلگون راه تو صراط المستقيم
پر کشيدي از حصار خاک تا معراج نور
بال در بال ملا ئک بال در بال نسيم
در مشام آسمانها وکهکشانها مي وزد
از زلال زخمهايت عطر جنات النعيم
بوسه بر پيشانيت تفسيري از خير العمل
مانده اين فتواي سبز سرخ،ازعهدقديم
ازدلت،اين مسجدلبريز از تسبيح عشق
رانده اي بانور يا قدوس،شيطان رجيم
مي کشد آخر به آتش جنگل جان مرا
بار هجر مصحف چشمت که بر دل مي کشیم

لاله زار سبز

ای سرزمینت لاله زار سبز خرمشهر

خونین دیار داغدار سبز خرمشهر

با لاله های سرخ گلزار تو می زیبد

بر قد و بالایت بهار سبز خرمشهر

در هر قدم خاک گهربار تو افتاده است

صدها دلاور پاسدار سبز خرمشهر

یاران سرود فتح را مستانه می خواندند

با تیربار بی قرار سبز خرمشهر

آزادی ات را هدیه آوردند جانبازان

رزمندگان این دیار سبز خرمشهر

می روید از گلدسته های مسجد جامع

چون گل اذان بر شاخسار سبز خرمشهر

آری نشان افتخار تو شهیدانند

این نخل های سر به دار سبز خرمشهر

شادابی ات را پاس می دارند مردانت

با رهبری والاتبار سبز خرمشهر

اینک که خورشید ظفر تابیده بر بامت

جاوید بادت روزگار سبز خرمشهر


شاعر:بهروز ساقی