رسول آینه ها
تمام ثانيه ها يك به يك عقب ماندند
و روزهاي خوشي پشت شهر شب ماندند
و بغض تُرد ملائك شبي ترك برداشت
و كائنات و زمان هم زتاب و تب ماندند
رسول آينه ها از زمين جدا شد رفت
و لحظه ها همه در جا به اين سبب ماندند
رسول آمده از عرش پر كشيد و گذشت
ستاره هاي جوانش ولي عقب ماندند
ستاره هاي جواني كه بين اين قحطي
شبيه زمزم و كوثر چه لب به لب ماندند
زمين دچار سكون شد و آسمان لرزيد
كه قوم منحرفي گرد بولهب ماندند
تمام خاطره هاي غدير زنده شده ست
تمام خاطره هايي كه از عرب ماندند...
و روزهاي خوشي پشت شهر شب ماندند
و بغض تُرد ملائك شبي ترك برداشت
و كائنات و زمان هم زتاب و تب ماندند
رسول آينه ها از زمين جدا شد رفت
و لحظه ها همه در جا به اين سبب ماندند
رسول آمده از عرش پر كشيد و گذشت
ستاره هاي جوانش ولي عقب ماندند
ستاره هاي جواني كه بين اين قحطي
شبيه زمزم و كوثر چه لب به لب ماندند
زمين دچار سكون شد و آسمان لرزيد
كه قوم منحرفي گرد بولهب ماندند
تمام خاطره هاي غدير زنده شده ست
تمام خاطره هايي كه از عرب ماندند...
سروده امیر اکبر زاده
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۱۰/۲۲ ساعت 13:7 توسط علی جباری
|