بخوان دعای فرج را ...

بخوان دعای فرج را ، دعا اثر دارد

دعا کبوتر عشق است ، بال و پر دارد

بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب

که روزگار، بسی فتنه زیر سر دارد

بخوان دعای فرج را ولی به قلب صبور

که صبر ،میوه شیرین تر از ظفر دارد

بخوان دعای فرج را که با شکسته دلان

نسیم لطف خدا ، انس بیشتر دارد

بخوان دعای فرج را و نا امید مباش

بهشت پاک اجابت ، هزار در دارد

بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است

خدای را، شب یلدای غم سحر دارد

بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال

مسافر دل ما ، نیت سفر دارد

بخوان دعای فرج را که آسمان ها را

شمیم غنچه نرگس، ز جای بردارد

بخوان دعای فرج را ز پشت پرده ی اشک

که یار، گوشه ی چشمی به چشم تر دارد

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد

بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز

که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد

بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا

حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد

غروب و دامنه نورآفتاب و شفق

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد

*************************************************************

اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ


خدایا بلاء عظیم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد


وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ


و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیری شد و تویی یاور و شکوه بسوی تو است


الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی


و اعتماد و تکیه ما چه در سختی و چه در آسانی بر تو است خدایا درود فرست بر


مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ


محمد و آل محمد آن زمامدارانی که پیرویشان را بر ما واجب کردی و بدین سبب مقام


وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ


و منزلتشان را به ما شناساندی به حق ایشان به ما گشایشی ده فوری و نزدیک مانند


الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی


چشم بر هم زدن یا نزدیکتر ای محمد ای علی ای علی ای محمد مرا کفایت کنید


فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ


که شمایید کفایت کننده ام و مرا یاری کنید که شمایید یاور من ای سرور ما ای صاحب


الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ


الزمان فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت


السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ


همین ساعت هم اکنون زود زود زود ای خدا ای مهربانترین مهربانان به حق


مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ


محمد و آل پاکیزه اش


قبور ائمه بقیع (ع) چگونه تخریب شد؟


در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري قبرستان بقيع به عنوان مهم‌ترين قبرستان اسلام به دست وهابيون تخريب شد.

به گزارش سرويس دين و انديشه خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) در کمتر کشوري به اندازه سرزمين حجاز، آثار مربوط به قرون نخستين اسلام وجود داشته است؛ چرا که زادگاه اصلي اسلام آن‌جاست و آثار گرانبهايي از پيشوايان اسلام در جاي جاي اين سرزمين ديده مي‌شود. ولي متأسفانه، متعصّبان خشک مغز وهّابي، بيشتر اين آثار ارزشمند را به بهانه واهي آثار شرک، از ميان برده‌اند و کمتر چيزي از اين آثار پرارزش باقي مانده است. نمونه بارز آن، قبرستان بقيع است. اين قبرستان، مهم‌ترين قبرستان در اسلام است که بخش مهمي از تاريخ اسلام را در خود جاي داده و کتاب بزرگ و گويايي از تاريخ مسلمانان به شمار مي‌آيد.

وضعيت بقيع قبل از تخريب

تا پيش از تخريب و ويراني قبور مطهر بقيع توسط وهابيت متعصب كه براساس معتقدات خود، به تخريب بسياري از آثار تاريخي پرداختند، بر روي قبور پيشوايان و ساير بزرگان اسلام که در مدينه مدفون بودند گنبدها و بناهايي قرار داشت. ائمه بقيع در بقعه بزرگي که به‏ طور هشت ضلعي ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفيدکاري شده بود مدفون بودند. پس از تسلط وهابيون بر مدينه آن‌ها ضمن تخريب قبور، آثاري که بر روي قبور قرار داشت را نيز از بين بردند. در جريان اين واقعه بارگاه امام حسن مجتبي (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمدباقر (ع) و امام جعفر صادق(ع) ويران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومين (ع)، ديگر قبور را هم تخريب كردند كه عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا (س)، عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پيامبر اسلام، قبر مطهر فاطمه بنت‌اسد (ع) مادر اميرالمومنين (ع)، قبر مطهر حضرت ام‌البنين (ع)، قبرعباس عموي پيامبر، ابراهيم پسر پيامبر (ع)، قبر اسماعيل فرزند حضرت صادق (ع)، قبر دختر خواندگان پيامبر (ع)، قبر حليمه سعديه مرضعه پيامبر (ع) و قبور شهداي زمان پيامبر (ع).

بقيع

نخستين تخريب قبور ائمه بقيع

نخستين تخريب قبور مطهر ائمه‌ بقيع به دست وهابيون سعودي در سال 1220 هجري يعني زمان سقوط دولت اول سعودي‌‌ها توسط حكومت عثماني روي‌ داد، پس از اين واقعه‌ تاريخي - اسلامي با سرمايه‌گذاري مسلمانان شيعه و به‌ كار بردن امكانات ويژه‌اي، مراقد تخريب‌ شده به زيباترين شكل بازسازي‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقيع به يكي از زيباترين مراقد زيارتي و در واقع مكان زيارتي - سياحتي مسلمانان تبديل‌ شد.

دومين تخريب بقيع

دومين و در واقع دردناك‌ترين حادثه تاريخي - اسلامي معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روي‌ كار آمدن سومين حكومت وهابي عربستان مربوط ‌مي‌شود؛ سالي كه وهابيون به فتواي سران خود مبني بر اهانت و تحقير مقدسات شيعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بيت ‌پيامبر(ص) را مورد دومين هجوم وحشيانه‌ خود قراردادند و بقيع را به مقبره‌‌اي ويران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبديل‌ كردند.

تخريب قبور در مكه، مدينه، جده و كربلا

وهابيون در سال 1343 هجري قمري در مكه گنبدهاي قبر حضرت عبدالمطلب (ع)، ابي‌طالب (ع)، خديجه (ع) و زادگاه پيامبر (ع) و فاطمه زهرا (ع) و "خيزران" عبادتگاه سري پيامبر (ع) را با خاك يكسان كردند و در جده نيز قبر "حوا" و ديگر قبور را تخريب كردند. در مدينه نيز گنبد منور نبوي را به توپ بستند، ولي از ترس مسلمانان، قبر شريف نبوي را تخريب نكردند آن‌ها همچنين در شوال 1343 با تخريب قبور مطهر ائمه بقيع (ع) اشياء نفيس و با ارزش آن قبور مطهر را به يغما بردند و قبر حضرت حمزه (ع) و شهداي احد را با خاك يكسان و گنبد و مرقد حضرت عبدالله و آمنه پدر و مادر پيامبر (ع) و ديگر قبور را هم خراب كردند.

وهابيون متعصب در همان سال به كربلاي معلي حمله كردند و ضريح مطهرحضرت امام حسين(ع) را كندند و جواهرات و اشياء نفيس حرم مطهر را كه اكثرا از هداياي سلاطين و بسيار ارزشمند و گرانبها بود، غارت كردند و قريب به 7000 نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را كشتند. سپس به سمت نجف رفتند كه موفق به غارت نشدند و شكست خورده برگشتند.

منابع:

ناصر مکارم شيرازي، وهابيت بر سر دوراهي

جعفر سبحاني، آيين وهابيت

اصغر قائدان، تاريخ و آثار اسلامي مکه مکرمه و مدينه منوره

علي اصغر رضواني، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات

=========================================================

نقل از ایسنا

حسرت سبز

سالروز تخریب قبور مطهر بقیع تسلیت

-------------------------------------------------------------------------------

صدايي كه مي آيد صداي باران نيست، سوگ نامه اي است كه از چشمانِ مرغ حق جاري شده است و اين سرخي، سرخيِ غروب نيست، صورتِ شرم آگينِ طلوع امروز است.
ماهتاب، ديشب شعاعِ نفرين را بر زمين رها مي كرد و كُره ي خاكي را باتلاق اندوه در برگرفته بود. اگر تك سواري سياه پوش را در افق ديديد، بدانيد عزادار پيشوايان نور است و به مدينه مي رود تا آخرين قطرات خون جگرش را نزد امين خدايش به امانت بگذارد و او را گواه بدارد كه دلش ازدست گردباد سياه ستم، خون است.
امروز، شياطين، حادثه ي كوفه را تكرار كردند. و با دستان سياه كارشان حريم خانه ي مولاي عشق را با تخريب قبور اولاد پاكدامنش شكستند و نمكي از شوره زار جفا، بر زخم زهرا ريختند.
امروز مدينه كربلاي بي حسين است، عباس كجاست؟ خيمه هاي معصوميّت را آتش مي زنند و سرچشمه ي اين پليدي ها از طغيان يزيد كافر است.
بعد از اين، شيعه در غمِ تاريكيِ قبور آل محمد و داغِ بي سايه باني اين مزارهاي مقدس، خواهد سوخت. و امشب، از اين پس، ماه بر بقيع، پر فروغ تر مي تابد چرا كه ديگر هيچ چراغي در آن جا سوسو نمي زند و هيچ نوري نمي جنبد و هيچ شعله اي نمي رقصد.
آسمان، چشمان خيره ي خود را به بقيع مي دوزد و تمام ستارگانش را وقف آن جا مي كند. و ما آروزي افروختن شعله اي را در زير ديوارهايي كه خاك و خشت آن را از غربت ساخته اند، دفن خواهيم كرد و چشم هايمان، حسرت سبز بوسه اي را بر ضريح منورشان خواهد گريست.

سید جهاد نظری

برگرفته از :irc.ir 


شب های احیا در فراق تو گذر شد

شب های احیا در فراق تو گذر شد

عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد


ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی


آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد


از اول ماه خدا یاد تو هستم


اما چرا این ناله هایم بی اثر شد


آقا اجازه شب شب قدر است و روضه


از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد


مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد


در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد


اما امان از روضه ای که خون تو گریی


آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد


بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن


مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد


طشت طلا و خیزران ها بر حسینت


بزم شراب و دختری غرق نظر شد


وقتی جسارت بر سر ببریده کردند


مویش سپید و زینب تو خون جگر شد


این بار در شام و پلیدی های بسیار


گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد


مولا حلالم کن ولی ای صاحب من


چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد


شاعر:محمدمهدی عبدالهی

يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش

 يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش
بر شاه اوليا، على مرتضى ببخش
يا رب گناه من بود از كوه ها فزون
جرم مرا به فاطمه، خيرالنسا ببخش
هر كار كرده ام، همه بد بوده و غلط
يا رب مرا تو بر حسن مجتبى ببخش
يا رب اگر كه جود و سخايى نكرده ام
ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش
يا رب مرا به رحمت بى منتها ببخش
يعنى به ساحت حرم كبريا ببخش
يا رب گناهكار و ذليل و محقّرم
عصيان من به شوكت عزّوعلا ببخش
يا رب تو را به جاه و جلالت دهم قسم
جرم گذشته عفو كن و ماجرا ببخش
يا رب مرا ببخش به اهل صلات و صوم
يعنى به نور صفوت اهل صفا ببخش
يا رب تو را به نور جمالت دهم قسم
كز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش
يا رب به نور ظلمت خاصان درگهت
اين بنده را به ختم همه انبيا ببخش
يا رب از اين معاصى بسيار بى شمار
مستوجب عقوبتم; امّا مرا ببخش

شاعر : مفتون همدانی

فکر معجر

باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه ي خانه دختری تنها
دارد امن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته ! پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو
درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و ورم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «ابرو شکسته» باباجان
چه قدر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز از سر این زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا

پاشو از جا کرامت کوفه
آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد
که شما بازهم زمین خوردی

دیشب از داغ تا سحر بابا
خواب دیدم وگریه ها کردم
از همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم
مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما
بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا
تیرهای سه شعبه می آرند

وای از مردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و
نعل اسبی که می شود تازه

وای از دست های نامحرم
آتش ودود وچادر و دامان
وای از کوچه ی یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن...

سروده : علی زمانیان

تسبیح زخم های تو تصویر می شود

ایام شهادت مولای متقیان ،امیر مومنان،حضرت علی (علیه السلام)را تسلیت و تعزیت عرض می کنم

-----------------------------------------------------------------------------------

تسبیح زخم های تو تصویر می شود
تا دانه دانه اشک تو زنجیر می شود
اندوه کعبه بود، ترک خورد از غمت
دارد به شکل قلب تو تصویر می شود
آیینه در برابر منشور گریه هات
در غربت نگاه تو تکثیر می شود
از سیر تا پیاز غمت سیر گریه کرد
آن دختری که از همه کس سیر می شود
آن قدر خون گریست که افتاد بر زبان
دارد به پای غصّه ی تو پیر می شود
دنیا بدون فاطمه یک جور دیگریست
خیلی برات سرد و نفس گیر می شود
تا دست های حیدریت بسته می شوند
روباه هم به یک دو نفس شیر می شود
این سفره های نان و نمک بعد رفتنت
لبریز شیر و گندم و تزویر می شود
یعنی علی نماز نمی خواند؟… وای من
روح اذان به مأذنه تکفیر می شود
شب های قدر وقت نزول کبود تو
فزت و رب…، به خون تو تفسیر می شود
این قلب های سنگیمان خیبری شدند
تنها به دست مهر تو تسخیر می شود

نامه

نوشتم نامه ای با آه و زاری
برای مه وشی زیبا نگاری
بنام آنکه مهرت در دلم ریخت
همو که عشق تو با جانم آمیخت
سلام ای دلبرم ای نازنینم
سلام ای تاج سر ای مه جبینم
سلام ای سرو قد ای گلعذارم
خبر خواهی اگر از حال زارم
ملالی نیست جز درد جدایی
کجایی ای گل نازم کجایی؟
نه پنهانی که پیدایت نمایم
نه پیدایی تماشایت نمایم
همه سوزم همه سوزم همه سوز
به عشقت ای عزیز عالم افروز
دو چشمم بی رخت نوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
بیا از دوریت آن روزه دارم
که بر الله اکبر گوش دارم
دلم دکان عشق و احتیاج است
بیا ای مشتری جانم حراج است
تو که هفت آسمان را قبله گاهی
بهایش را بده نیمه نگاهی
غلط گفتم خطا رفتم ببخشا
جسورانه نمودم نامه انشا
تو آن می کن که بر آن میل داری
که در هستی تو صاحب اختیاری
کجا با من نگارا کار داری
تو شاهی از گدایی عار داری
ز دل غم نامه ی خود تا نوشتم
ببستم روی آن خوانا نوشتم
فرستنده:زمین ظلم و باطل
ز شهر آینه از کشور دل
خیابان جنون بازار غربت
کنار سوز نبش دار غربت
پلاک بی کسی از کوچه ی درد
غریب و خسته و تنها و شبگرد
ولی گیرنده:در صحرای غیبت
میان خیمه ی عشق و محبت
رسد نامه به دست شاه و مولا
عزیز فاطمه مهدی زهرا
سحر برد و دلم غرق نوا بود
که آن نامه رسان باد صبا بود
به دستش بوسه دادم گفتمش زار
جواب نامه ام را زود باز آر

سروده : امیر حسین میرحسینی

گوشه اي از فضائل امام مجتبي عليه السلام

برگرفته از وبسایت مرکز پژوهشهای صدا وسیما

-------------------------------------------------------------

1 ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم:

حسن و حسين بهترين اهل زمين بعد از من و پدرشان مي باشند، و مادر آن دو برترين زنان اهل زمين است.1

2 ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم:

«هركس مرا دوست دارد بايد اين دو فرزندم را نيز دوست بدارد؛ زيرا خداوند مرا به دوستي آن دو فرمان داده است.2


3 ـ روزي «ابن عباس» براي سوار شدن امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام كه در سن كودكي بودند، شتري را نگه داشت تا بر آن سوار شوند. بعد از سوار شدن هم لباس آن دو بزرگوار را مرتب نمود. شخصي بنام «مدرك بن زياد» كه شاهد اين واقعه بود اعتراض كرد و گفت: «اي ابن عباس! سن تو بيشتر از آن دو است، چرا اين كار را انجام مي دهي»؟

ابن عباس در پاسخ گفت: «آيا جز اين است كه خداوند بر من منت نهاده است كه چنين رفتاري با اين دو (بزرگوار) داشته باشم.3

4 ـ حسن بن علي عليه السلام:

«قسم به خدا هر بنده اي كه ما را دوست داشته باشد، دوستي ما به حال او سودمند خواهد بود. دوستي ما گناهان انسانها را مي ريزد، همانگونه كه باد، برگ را از درخت مي ريزد».4


5- شدت علاقه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به امام حسن عليه السلام

ـ پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به همراه گروهي براي صرف غذا دعوت شده بودند. در بين راه حضرت امام حسن عليه السلام را در حال بازي ديدند به سرعت جلوي جمعيت رفتند و دستهاي خود را براي گرفتن فرزند دلبندشان گشودند. سپس با خنده و شادماني او را در آغوش گرفته، بوسيدند و فرمودند:
«حسن از من و من از اويم. خداوندا! دوست بدار هر كس كه او را دوست دارد».5

گفته اند: هيچكس در شرافت و بزرگي بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم چون حسن بن علي عليه السلام نبود. گاه براي ايشان فرشي در ورودي منزل مي گستراندند و حضرت بر روي آن مي نشست. مردمي كه از آنجا عبور مي كردند، با ديدن ايشان به خاطر احترامشان از آن جا عبور نمي كردند. حضرت وقتي اين وضعيت را ملاحظه مي فرمودند، به منزل مي رفتند تا مردم عبور نمايند».
6

رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم:

«هر كس دوست دارد به آقاي جوانان اهل بهشت نظر كند، به حسن بن علي عليه السلامنگاه كند».7


مژده میلاد (امام حسن مجتبی <ع>)

رمضان آمد و دارم خبري بهتر از اين
مژده اي ديگر و لطف دگري بهتر از اين

گر چه باشد سپر آتش دوزخ صومش

ليك با اين همه دارد سپري بهتر از اين

شب قدر رمضان گر چه بسي پر قدر است

دارد اين ماه و ليكن سحري بهتر از اين

چون كه در نيمه اين مه پسري زاد بتول

كس نزاده ست و نزايد پسري بهتر از اين

رمضان، اي كه دهي مژده ميلاد حسن

به خدا نيست به عالم، خبري بهتر از اين

مجتبي لؤلؤ پاك «مرج البحرين» است

نيست در رشته خلقت گهري بهتر از اين

رست پيغمبر از آن تهمت ابتر بودن

نيست بر شاخه طوبي ثمري بهتر از اين

گفت خالق «فتبارك» به خود از خلقت او

كلك ايجاد ندارد اثري بهتر از اين

بگذر آهسته تر اي ماه حسن، اي رمضان

عمر ما را نبود چون گذري بهتر از اين

اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود

امتي را نبود راهبري بهتر از اين

زنده شد باز از اين صلح موقت اسلام

نيست در حسن سياست رهبري بهتر از اين

گر چه مشمول عنايات تو بوده ست «حسان»

يا حسن كن به محبان نظري بهتر از اين

سروده : استاد حبیب چایچیان (حسان)

میلاد امام حسن مجتبی (ع)

آن شب مدينه تشنه شهد سخن بود
در جوهر شهد سخن، وصف حسن بود

آن شب مدينه بود و عطر جانفزايش

فرياد شادي بود و رقص كوچه هايش

آن شب ملائك دسته دسته دست افشان

مي آمدند از عرش در بزم بهاران

آن شب طلوع مطلع الفجر ظفر بود

آيينه دار سفره فتح سحر بود

آن شب نبي از كوثرش تفسير مي گفت

از خنده زهرا، علي تكبير مي گفت

آن شب گلي از باغ عصمت چيد زهرا

حُسْن خدا داد حَسَن را ديد زهرا

آن شب خدا از دوش زهرا بار برداشت

يعني نقاب از چهره دلدار برداشت

آن شب علي مست مي «قالو بَلي» بود

شب زنده دار رحمت ماه خدا بود

شمس ولايت را دليل راه آمد

ماه خدا را در حقيقت ماه آمد

از مقدم او ملك هستي فر گرفته

يعني هماي رحمت حق پر گرفته

سروده : ژولیده نیشابوری

مناجات (همه را بخشیدی)

پهن شد سفره ي احسان، همه را بخشيدي

باز با لطف فروان همه را بخشيدي

ابر وقتي كه ببارد همه جا مي بارد ،

رحمتت ريخت و يكسان همه را بخشيدي

گفته بودند به ما سخت نميگيري تو...

همه ديديم چه آسان همه را بخشيدي

يك نفر توبه كند با همه خو ميگيري

يك نفر گشت پشيمان همه را بخشيدي

اين گنهكاري امروز مرا نيز ببخش

تو كه ايام قديم ، آنهمه را بخشيدي

حيف از ماه تو كه خرج گناهان بشود

تو همان نيمه ي شعبان همه را بخشيدي

داشت كارم گره ميخورد ولي تا گفتم

" جان آقاي خراسان " همه را بخشيدي

بي سبب نيست شب جمعه شب رحمت شد

مادري گفت "حسين جان "همه را بخشيدي

 سروده : علی اکبر لطیفیان

با سپاس از وبلاگ شعر شاعر

مناجات (بس است...)

بر روی دست ماندن این بارها بس است

غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است ...

در لطف تو تحمل آه فقیر نیست ..

فیاض را صدای گرفتار ها بس است ...

این نفس مانع است ، خودت برطرف نما

بین من و تو چیدن دیوارها بس است

من بندگی ز ترس جهنم نمی کنم

بنده شدن بخاطر اجبارها بس است !

خیلی گناه می کنم و توبه می کنم ..

دیگر بس است .. اینهمه تکرار ها بس است

این بار را بخر .. که دگر راحتم کنی ...

بیهوده رفتن سر بازارها بس است ...

تو سفره را برای همه پهن می کنی

در مهربانی تو همین کارها بس است..

ما را بهشت هم نبر .. اما قبول کن

لبخند تو برای گنه کارها بس است ...

آری فقط حسین مرا رد نمی کند ...

از این به بعد رفتن دربارها بس است ...

سروده: علی اکبر لطیفیان

مناجات

مانند طفل در به دری گریه میکنم

مثل گدای پشت دری گریه میکنم

اشک مرا زمان گدایی ندیده اند

این بار چون تو میگذری گریه میکنم

حالا که بین این همه مردم زیادیم

از این به بعد یک نفری گریه میکنم

حتی اگر مرا بزنی قول میدهم

با آب و تاب بیشتری گریه میکنم

تنبیه تو حواس مرا جمع میکند

من سالها ز خیره سری گریه میکنم

بار مرا کسی نخریده...تو می خری؟!

بار مرا بخر, نخری گریه میکنم

از چند جا شکسته پرم..ای شکسته بند!

از غصه شکسته پری گریه میکنم

این روزه ها به درد قیامت نمیخورد

دارم برای بی سپری گریه میکنم

آقا نیامد و دل ما همچنان شکست

پس پای سفره سحری گریه میکنم

جان همان که زائر بابا نشد مرا

یک کربلا ببر نبری گریه میکنم

 سروده:علی اکبر لطیفیان

هلال ماه صیام از افق دمیددوباره

هلال ماه صیام  از افق   دمید     دوباره

گه    ضیافت   عام    خدا رسید  دوباره

کبوتر   دل    مردان          بارگاه    تولا

ز  شوق  دیدن رخسار حق تپید دوباره

ز خم  رحمت    پروردگار       عز  جلاله

شراب نور به   پیمانه ها   رسید دوباره

به ساکنان حریم  و به  سالکان طریقت

فرشته   می دهد  از  اوجها نوید دوباره

هر  آن که  لوح دل از زنگها زدود سحرگاه

صلا  ز  خلوت کروبیان      شنید   دوباره

ز   چشم  منتظران وصال  او ز سر صدق

چه اشکها که به سجاده ها چکید دوباره

دهید مژده به لب تشنگان عشق که آمد

ز   جام  دوست  به کام شما نبید دوباره

هلا  به  راه خطا رفتگان  خدای     توانا

قلم   به   دفتر   جرم شما کشید دوباره

به  یمن   جلوه ی  ماه صیام مرغ دل من

برون ز محبس تن«خوش عمل»پریددوباره

التماس دعا

ماه شعبان رفت و آن محبوب بی همتا نیامد

ماه شعبان رفت و آن محبوب بی همتا نیامد

ماه دیگر آمد و آن ماه خوش سیما نیامد

سالها شد دل به شوق دیدن رویش روانه

خسته شد این دل و لی آن دلبر دلها نیامد

جان من در انتظار آن مسیحا دم برون شد

از برای زنده کردن یک دم از عیسی نیامد

کور شد چشمان یعقوب دلم از هجر رویش

بر شفای چشم دل یک پیرهن اما نیامد

تشنگان دیدنش چشم انتظار جام وصلش

لیکن آن ساقی مستان با می و صهبا نیامد

جان به لب آمد ز دوری نگار ما و لیکن

یادگار آل طه یوسف زهرا نیامد

حافظ آیات

خجسته روز نیمه شعبان ، میلاد مسعود قطب عالم امکان ، امید مستضعفان جهان ، عزیز دل و جان ، حضرت مهدی موعود صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر همه عاشقان و چشم انتظاران مبارک

دل شود امشب شکوفا در زمین

می زند لبخند شادی بر زمین

آسمان ِ دل تبسم می کند

روی ماهت را تجسم می کند

ای مسیح آل پیغمبر سلام

انتهای سوره ی کوثر سلام

ای کتاب رازهای مرتضی

یادگار حضرت خیرالنسا

ای صفات تو صفات انبیا

حاصل جمع ِ تمام اولیا

ای قدمهایت صراط المستقیم

حافظ آیات قرآن کریم

ای امام صالحان در روی خاک

اکفیانی اکفیان روحی فداک

السلام ای آفتاب پشت ابر

السلام ای  اوج قله، کوه صبر

السلام ای آخر هر دلخوشی

عاقب از غم تو ما را می کُشی

السلام ای فخر آدم در زمین

یادگار حضرت روح الامین

تو تمام چارده نور مبین

جلوه ی زیبای ربُ العالمین

تو حدیث ناب عترت در زمین

زاده حیدر امیر المومنین

تو همان نوری که از روز ازل

کرد خالق روی ماهت بی بدل

تو سرشت ناب از نسل علی

نور رب در جلوه ی تو منجلی

عمر تو تاریخ ساز عالم است

مبداء آن از رسول خاتم است

ترسم آخر من نبینم روی تو

صورت زهرائی و دلجوی تو

تو کجائی شیعه می خواند تو را

پس نمی گوئی جوابش را چرا

کی می آیی دل تمنایت کند

تا که روزی بوسه بر پایت کند

کی می آیی عقده از دل وا کنم

روضه خوانی پیش تو آقا کنم

کی می آیی کربلا را تاب نیست

در میان خیمه دیگر آب نیست

وای بر طفل رباب و اضطراب

خیمه خیمه جستوی جرعه آب

آب نَبوَد تا که سیرابش کند

جرعه ای نوشاند و خوابش کند

کربلا و یک بیابان اشک و آه

شیرخواره در میان قتلگاه

نام تو آمد در آنجا بر زبان

کی می آیی حضرت صاحب زمان

ای خوش آن روزی فرج برپا شود

با دو دست فاطمه امضا شود


شاعر : کمال مومنی

تولد باران

اينجا خبري هست به وسعت تمام گلخنده هاي جهان و به حرمت تمام سجاده هاي نماز.

اينجا خبري هست به وسعت تمام برگه هاي سبز تاريخ.

نيمه اي از بودنش را به دست ديروزهاي دلتنگي سپرده است و در نيمه ديگرش، هياهويي برپاست.

تمام پنجره هاي پريدن به سمت نور و رسيدن گشوده شده اند.

تمام زاويه هاي باغ بهشت به روي شانه هاي زمين باز شده است.

تمام گردنه هاي سركش كوه ها براي آمدنش سر فرود آورده اند.
تمام وسعت درياها براي ديدنش به خيزش برخاسته اند و تمام پروانه ها در انتظاري سبز آماده اند تا به آسمان ها بال بگسترند و آمدنش را جشن بگيرند. اينجا خبر آنچنان مهم است كه «سامرا» در وسعت محدود خودش نمي گنجد.

خنكاي بال هاي ملائكه، چونان نسيم ملايمي گونه هاي داغ شهر را نوازش مي كنند و پيچك هاي خيال، از دستان باور ديوارها بالا مي روند و دست در دست پنجره هاي باز، به سمت آسمان دست مي گشايند.

تنگ غروب است و نم نم باران ملايمي روي خاك ها مي ريزند.

كوچه هاي شهر از بوي خاك باران خورده و ساقه هاي گل گندم لبريز مي شود.

پروانه اي رنگارنگ با رقص بال هايشان، شوري و شوقي ديگر به «سامرا» مي پاشند.

... و آن طرف تر، قاصدك ها، بال و پري آراسته اند تا اين فرخنده ميلاد را به سراسر دنيا خبر دهند.

اتفاقي مهم در راه است!

اتفاقي مبارك كه تاريخ را مجذوب خود كند!

اتفاقي مبارك كه نويد آن را در «زبور» و «تورات» داده اند!

اتفاقي مبارك كه خبر آن را سال ها قبل، پيامبر صلي الله عليه و آله به جابر داده است!

اتفاقي كه بايد بيفتد تا زمين به سمت نور و زندگي بچرخد


تيشه بر ريشه پاييز زماني زدني ست

مطمئنيم كه يك روز بهار آمدني ست

كوچه اي مملو از احساس گل و خنده و عشق

در حريم حرم باغچه ها زيستني ست

و امشب كودكي از نسل آفتاب چشم مي گشايد تا در فردايي كه عدالت، خانه نشين بي عدالتي شده و گلبوته ها از بي آبي خشكيده اند و تمام پنجره هاي رسيدن به سمت آسمان بسته شده است. برخيزد و بهار گمشده در لابلاي زمستان را بر باور اهالي بنشاند و لذت زندگي در حريم عصمت را بر قبيله درد بچشاند.

به قلم : ابراهیم قبله آرباطان

نرگس ! نگران نباش

صداي بال ملائك ز دور مي آيد

مسافري مگر از شهر نور مي آيد؟


امشب خواب، اهل خانه امام حسن عسگري عليه السلام را تا سحرگاه بدرقه نمي كند.

نرگس! آرام باش؛ آرام تر از سكوت.

امشب «تو سعادتمندترين بانوي عالمي»

اين حوريان هستند كه اطراف تو را محاصره كرده اند.

نرگس! بخوان انا انزلناه را و بشنو كه اين جنين نيز با تو زمزمه مي كند آيات عشق را.

بخوان! كه اين كودك نيز با تو همنوا شده است.

نرگس! بنگر كه هاله اي از نور، اطراف تو را در برگرفته و بنگر طفلي كه از اين هاله برمي آيد.

بنگر كه چگونه سوي نور سجده كرده و مي گويد:

«اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و اشهد ان جدي رسول اللّه و ان ابي اميرالمؤمنين وصي رسول اللّه». نرگس! نگاهت را به سوي غنچه لبان فرزندنت جاري كن و ببين كه فرزندت چگونه از پروردگارش قدم هايي ثابت و استوار مي طلبد، كه به وسيله آن جهان را پر از عدل و داد كند.

نرگس! نگاهت را به سوي آسمان دراز كن و بنگر كه مرغان بهشتي كِل مي كشند تولد فرزندت را.

بنگر كه چگونه از كرانه هاي نور، به روي زمين فرود مي آيند و فرزندت را با خود به اوج مي برند.

نرگس! نگران نباش كه اين روح القدس، محبوب خداست، كودكت را به او بسپار.

نرگس! اينك محزون مباش و اشك مريز كه روح القدس، عنقريب او را نزد تو مي آورد

سلام بر تو اي مصلح دوران.

مبارك باد زاد روزت، مبارك باد، گاه آمدنت و مبارك باد، گاه ظهورت!

به قلم : عاطفه سادات موسوی

دست تو باز می کند پنجره های بسته را

دست تو باز می کند پنجره های بسته را

هم تو سلام می کنی رهگذران خسته را

 

دو باره پاک کردم و به روی رف گذاشتم

آینه ی قدیمی غبار غم نشسته را

 

پنجره بی قرار تو کوچه در انتظار تو

تا که کند نثار تو لاله ی دسته دسته را

 

شب به سحر رسانده ام دیده به ره نشانده ام

چشم به راه مانده ام جمعه  عهد بسته را

 

این دل صاف کم کمک شدست سطحی از ترک

آه شکسته تر مخواه آینه شکسته را...

شاعر: استاد سهیل محمودی