مناجات

مانند طفل در به دری گریه میکنم

مثل گدای پشت دری گریه میکنم

اشک مرا زمان گدایی ندیده اند

این بار چون تو میگذری گریه میکنم

حالا که بین این همه مردم زیادیم

از این به بعد یک نفری گریه میکنم

حتی اگر مرا بزنی قول میدهم

با آب و تاب بیشتری گریه میکنم

تنبیه تو حواس مرا جمع میکند

من سالها ز خیره سری گریه میکنم

بار مرا کسی نخریده...تو می خری؟!

بار مرا بخر, نخری گریه میکنم

از چند جا شکسته پرم..ای شکسته بند!

از غصه شکسته پری گریه میکنم

این روزه ها به درد قیامت نمیخورد

دارم برای بی سپری گریه میکنم

آقا نیامد و دل ما همچنان شکست

پس پای سفره سحری گریه میکنم

جان همان که زائر بابا نشد مرا

یک کربلا ببر نبری گریه میکنم

 سروده:علی اکبر لطیفیان

هلال ماه صیام از افق دمیددوباره

هلال ماه صیام  از افق   دمید     دوباره

گه    ضیافت   عام    خدا رسید  دوباره

کبوتر   دل    مردان          بارگاه    تولا

ز  شوق  دیدن رخسار حق تپید دوباره

ز خم  رحمت    پروردگار       عز  جلاله

شراب نور به   پیمانه ها   رسید دوباره

به ساکنان حریم  و به  سالکان طریقت

فرشته   می دهد  از  اوجها نوید دوباره

هر  آن که  لوح دل از زنگها زدود سحرگاه

صلا  ز  خلوت کروبیان      شنید   دوباره

ز   چشم  منتظران وصال  او ز سر صدق

چه اشکها که به سجاده ها چکید دوباره

دهید مژده به لب تشنگان عشق که آمد

ز   جام  دوست  به کام شما نبید دوباره

هلا  به  راه خطا رفتگان  خدای     توانا

قلم   به   دفتر   جرم شما کشید دوباره

به  یمن   جلوه ی  ماه صیام مرغ دل من

برون ز محبس تن«خوش عمل»پریددوباره

التماس دعا

ماه شعبان رفت و آن محبوب بی همتا نیامد

ماه شعبان رفت و آن محبوب بی همتا نیامد

ماه دیگر آمد و آن ماه خوش سیما نیامد

سالها شد دل به شوق دیدن رویش روانه

خسته شد این دل و لی آن دلبر دلها نیامد

جان من در انتظار آن مسیحا دم برون شد

از برای زنده کردن یک دم از عیسی نیامد

کور شد چشمان یعقوب دلم از هجر رویش

بر شفای چشم دل یک پیرهن اما نیامد

تشنگان دیدنش چشم انتظار جام وصلش

لیکن آن ساقی مستان با می و صهبا نیامد

جان به لب آمد ز دوری نگار ما و لیکن

یادگار آل طه یوسف زهرا نیامد

حافظ آیات

خجسته روز نیمه شعبان ، میلاد مسعود قطب عالم امکان ، امید مستضعفان جهان ، عزیز دل و جان ، حضرت مهدی موعود صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر همه عاشقان و چشم انتظاران مبارک

دل شود امشب شکوفا در زمین

می زند لبخند شادی بر زمین

آسمان ِ دل تبسم می کند

روی ماهت را تجسم می کند

ای مسیح آل پیغمبر سلام

انتهای سوره ی کوثر سلام

ای کتاب رازهای مرتضی

یادگار حضرت خیرالنسا

ای صفات تو صفات انبیا

حاصل جمع ِ تمام اولیا

ای قدمهایت صراط المستقیم

حافظ آیات قرآن کریم

ای امام صالحان در روی خاک

اکفیانی اکفیان روحی فداک

السلام ای آفتاب پشت ابر

السلام ای  اوج قله، کوه صبر

السلام ای آخر هر دلخوشی

عاقب از غم تو ما را می کُشی

السلام ای فخر آدم در زمین

یادگار حضرت روح الامین

تو تمام چارده نور مبین

جلوه ی زیبای ربُ العالمین

تو حدیث ناب عترت در زمین

زاده حیدر امیر المومنین

تو همان نوری که از روز ازل

کرد خالق روی ماهت بی بدل

تو سرشت ناب از نسل علی

نور رب در جلوه ی تو منجلی

عمر تو تاریخ ساز عالم است

مبداء آن از رسول خاتم است

ترسم آخر من نبینم روی تو

صورت زهرائی و دلجوی تو

تو کجائی شیعه می خواند تو را

پس نمی گوئی جوابش را چرا

کی می آیی دل تمنایت کند

تا که روزی بوسه بر پایت کند

کی می آیی عقده از دل وا کنم

روضه خوانی پیش تو آقا کنم

کی می آیی کربلا را تاب نیست

در میان خیمه دیگر آب نیست

وای بر طفل رباب و اضطراب

خیمه خیمه جستوی جرعه آب

آب نَبوَد تا که سیرابش کند

جرعه ای نوشاند و خوابش کند

کربلا و یک بیابان اشک و آه

شیرخواره در میان قتلگاه

نام تو آمد در آنجا بر زبان

کی می آیی حضرت صاحب زمان

ای خوش آن روزی فرج برپا شود

با دو دست فاطمه امضا شود


شاعر : کمال مومنی

دست تو باز می کند پنجره های بسته را

دست تو باز می کند پنجره های بسته را

هم تو سلام می کنی رهگذران خسته را

 

دو باره پاک کردم و به روی رف گذاشتم

آینه ی قدیمی غبار غم نشسته را

 

پنجره بی قرار تو کوچه در انتظار تو

تا که کند نثار تو لاله ی دسته دسته را

 

شب به سحر رسانده ام دیده به ره نشانده ام

چشم به راه مانده ام جمعه  عهد بسته را

 

این دل صاف کم کمک شدست سطحی از ترک

آه شکسته تر مخواه آینه شکسته را...

شاعر: استاد سهیل محمودی

ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

ای عالمان فرزانگان سیمای قرآن آمده    ای عاشقان می خوارگان سر لوح مستان آمده
ای عابدان ای زاهدان محراب خندان آمده      ای عارفان دلدادگان تلبات سبحان آمده
ای بی کسان بیچارگان شاه خوبان آمده    در مدرس و میخانه و محراب مقصود آمده
ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

ای عاشق روی نگار آمد گل رعنای تو       ای سائل مهر و ولا آمد شه والای تو
ای پیرو راه خدا آمد دگر مولای تو           ای دیده خونبار دل آمد مه شبهای تو
ای سینه سوزان رسید آن مرحم غمهای تو     یعنی که الطاف خفی از سوی مسجود آمده
ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

لطف خدا با این تولد بر سر ما سایه شد    با خلقت او بهر دین تفسیر صدها آیه شد
او از برای جاودانی دین حق سرمایه شد         هم از برای برقراری عدالت پایه شد
جسمش به قنداق حریر در جنان پیرایه شد    آن کودکی کو در جهان هم هست و هم بود آمده
ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

نامش محمد همچنان نام نکوی مصطفی         رخسار نورانی او تکرار روی مرتضی
زیبایی و حسن وجمالش چون امام مجتبی       راهش طریق روشن و خونرنگ شاه کربلا
آید که گیرد انتقام حضرت خیر النسا       هم احمد و هم حامد و هم حمد و محمود آمده
ای شیعه بادا مژده ات مهدی موعود آمده

امشب به زمين خُلد مخلد شده پيدا

امشب به زمين خُلد مخلد شده پيدا
ناديده رخ خالق سرمد شده پيدا
در بيت ولا روي محمد شده پيدا
با خلق بگوئيد که احمد شده پيدا
حق داده به شاه شهدا دسته گل امشب
تبريک بگوئيد به ختم رسل امشب
خيزيد که حورا غزل عشق سروده
آئيد که از کعبه علي جلوه نموده
فرزند حسين بن علي چهره گشوده
دل از پدر و زينب و عباس ربوده
پيداست در او جلوه ي پيغمبر و آلش
گلبوسه گرفته حسن از ماه جمالش
بر ، داد به هستي شجر عصمت ليلا
حورا ز بهشت آمده بر خدمت ليلا
انداخت گل از وجد و شعف طلعت ليلا
لبخند زند فاطمه بر صورت ليلا
با آمنه گوئيد عروست پسر آورد
سر تا بقدم مثل تو پيغامبر آورد
در ظلمت شب مرغ سحر خوش خبري کرد
خورشيد حسين بن علي جلوه گري کرد
بيرون شد و بر نسل جوان راهبري کرد
طفلي که به مخلوق دو عالم پدري کرد
بر خلق صفا داد صفا داد صفا داد
هر درد شفا داد شفا داد شفا داد
او باقي و خوبان دو عالم همه فانيش
پيران همه مرهون عنايت به جوانيش
تا آن سوي عالم اثر لطف نهانيش
صد باغ بهار است به يک برگ خزانيش
او قلب نبي عشق علي جان حسين است
جانش نتوان گفت که جانان حسين است
زينب شده مبهوت به سيماي نکويش
ليلا زده از پنجه ي دل شانه به مويش
با خنده گشودند همه ديده به سويش
ازبوسه ي عباس گل انداخته رويش
تا ديد پدر طلعت نوراني او را
بوسيد سر و صورت و پيشاني او را
اين است که رخ رنگ شد از خون خدايش
اين است که بوسند سر و رو ، شهدايش
اين است که جان همه عالم بفدايش
اين است که گفته است معاويه ثنايش
نامش علي و اشبه مردم به رسول است
ريحانه ي ريحانه ي زهراي بتول است
اين يوسف ليلاست که يوسف شده ماتش
پيوسته فرستاده ز کنعان صلواتش
هم محو کمال آمده هم محو صفاتش
آثار محمد متجلي است ز ذاتش
يعقوب اگر صورت زيباش ببيند
از شوق دگر در بر يوسف ننشيند
اي خيل ملائک ز سما لاله فشانيد
امشب شب عيد است همه مدح بخوانيد
عيدي خود از يوسف زهرا بستانيد
از جام طهورا همگان را بچشانيد
با شادي و با خنده و با زمزمه امشب
تبريک بگوئيد به زهرا و به زينب
اي سايه اي از قامت و قد تو قيامت
وي موکب دل را سر کوي تو اقامت
اسلام ز زخم بدنت يافت سلامت
زيباست بر اندام تو ديباي امامت
لطفي که به سوي حرمت راه بپوئيم
ميلاد ترا پيش تو تبريک بگوئيم
تو مهر فروزان سماوات هدائي
تو مثل عمو چشم و چراغ شهدائي
تو زنده به عشقي و در اين راه فدائي
تو خون خدا و پسر خون خدائي
با عشق تو ز آغاز سرشته گِلِ ميثم
تو در دلي و هست مزارت دِلِ ميثم


شاعر: استاد سازگار (میثم)

************************************************************************

میلاد باسعادت اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً به رسول خدا،جوان پاک سیرت عاشورا،نور دیده سید الشهدا، حضرت علی اکبر (علیه السلام) و روز جوان خجسته باد

*************************************************

ولادت حضرت علی اکبر (ع)

عشقت میان سینه ی‌ من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته
عمریست آقا جان دلم از دست رفته
پائین پای مرقدت مأوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب
شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته
از کودکی آواره ی کوی تو هستم
دست دلم را حضرت زهرا گرفته
مانند جدت رحمتٌ للعالمینی
حیف است دست خالی ما را نبینی
زلف تو را موج پریشان می شناسد
چشم تو را آیات باران می شناسد
عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر
کوچه به کوچه صبح کنعان می شناسد
اعجاز چشمان تو را آیه به آیه
آری دل تازه مسلمان می شناسد
آقا کرامات نگاه روشنت را
خورشید در هر صبحگاهان می شناسد
خشم و خروش و هیبتت را بین میدان
هوهوی رعد و برق طوفان می شناسد
خورشید از شرم نگاهت رو گرفته
در ساحل نورانیت پهلو گرفته
بالاتر از حد تصور ها کمالت
دل می برد از اهل این عالم خیالت
صبح ازل چشمان مبهوت ملائک
بودند شیدای تماشای جمالت
می جوشد از خاک قدمهای تو زمزم
کوثر شراب خانگیّ لا یزالت
کی می شود با بالهای این چنینی
پرواز تا اوج شکوه بی مثالت
آنجا که بال جبرئیل آتش گرفته
بام نخست پر کشیدنهای بالت
خُلقاً وخلقاً ، منطقاً عین رسولی
دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت
وقتی که تکبیرت طنین انداز می شد
می گفت لیلا مادرت : شیرم حلالت
می ریزد از عطر نگاهت یاس آقا
تنها تویی هم شانه با عباس آقا
هر صبح بر لب نغمه ی تکبیر داری
تو آفتابی ، صبح عالمگیر داری
با حلقه های گیسوی پر پیچ و تابت
صد کاروان دل در تب زنجیر داری
از لهجه ات عطر خدا می بارد آقا
هر گاه بر لب نغمه ی تکبیر داری
از میمنه تا میسره می پاشد از هم
وقتی که در دستان خود شمشیر داری
باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد
حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری
از هیبت چشم تو دشمن می گریزد
پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد
حالا که خاکم را سرشته دستهایت
بگذار تا باشم همیشه خاک پایت
بال و پری می خواهم امشب از تو آقا
تا که تمام عمر باشم در هوایت
آه ای اذان گوی سحر گاه مدینه
یاد نبی را زنده می سازد صدایت
ای کاش چشمانم تبرّک می شدند از
گرد و غبار بال خاکیّ عبایت
ای زینت کرب و بلای حضرت عشق
بگذار باشم زائر پائین پایت
عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
شوق طواف مرقد شش گوشه دارم

شاعر: یوسف رحیمی

این هفته هم گذشت ...

این هفته هم گذشت تو اما نیامدی
خورشید خانواده ی زهرا نیامدی
از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها
 ای آخرین مسافردنیا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
"آمد غروب،رفت وتوآقا نیامدی"
امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟
 آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی
غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم
تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی! 

شاعر:  علی اکبر لطیفیان

پیامبر دعا

میلاد با سعادت سید الساجدین ،امام زین العابدین علیه السلام  مبارک
************************************************************
شاعر : محمد سهرابی
    سلام اى چارمین نور الهى
    كلیم وادى طور الهى
    تو آن شاهى كه در بزم مناجات
    خدا مى‏كرد با نامت مباهات
    تو را سجاده داران مى‏شناسند
    تو را سجده گزاران مى‏شناسند
    تو سجادى تو سجاده نشینى
    تو در زهد و ورع تنهاترینى
    قیامت مى‏شود پیدا جبینت
    به صوت «این زین العابدینت»
    شبیه تو خدا عابد ندارد
    مدینه غیر تو زاهد ندارد
    تو با درماندگان خود شفیعى
    تو با خیل جذامى‏ها رفیقى
    سحرها نان و خرما روى دوشت
    صداى سائلان تو به گوشت
    فرزدق را تو شعر تازه دادى
    تو بر شعر ترش آوازه دادى
    تو میقاتى تو مشعر زاده هستى
    عزیز من پیمبر زاده هستى
    تو كز نسل امیر المؤمنینى
    پیمبر زاده ایران زمینى
    سزد شاهان فتند اینجا به زانو
    على‏ بن الحسین شهر بانو
    تو را ایرانیان رب مى‏شناسند
    تو را با نام زینب مى‏شناسند
    تو در افلاك زین العابدینى
    تو روى خاك با ما همنشینى
    قتیل تار گیسوى تو اصغر
    فدایى تو باشد همچو اكبر
    ابوفاضل همان ماه مدینه
    كنارت دست دارد روى سینه
    تو كوه عصمتى، لرزش ندارى
    تو از غیر خدا خواهش ندارى
    تو در بالاى منبر چون رسولى
    تو در محراب خود گویا بتولى
    تو بابایى چنان شمشیر دارى
    تو بابایى ز نسل شیر دارى
    تو را شب زنده داران مى‏پرستند
    لبت را روزه داران مى‏پرستند
    تو جنس‏ات از نیستان غدیر است
    تو نامت روى دیوان غدیر است
    تو بر پیشانى خود پینه دارى
    تو بر حق خدمتى دیرینه دارى
    تو آنى كه به كویت هر كه آمد
    غلام مستجاب الدّعوة باشد
    تو اشك مطلقى، گریه تبارى
    تو از روز ازل ابر بهارى
    تو مقتل سیرتى از جنس آهى
    تو مثل حنجر گل بى گناهى
    رعیت‏هاى تو شه‌زادگانند
    اسیران درت آزادگانند
    تو بزم روضه را بنیانگذارى
    تو در دل روضه ماهانه دارى
    تو از جنس غرور دخترانى
    تو آه سینه بى معجرانى
    تو منبر رفته‏اى اما به ناقه
    سخن‏ها گفته‏اى امّا به ناقه
    تو آن یعقوب یوسف زاده هستى
    تو آن از دست یوسف داده هستى

سجاد

در سجده هاي خويش اگر چشم تر كني

سجاده هاي هستي را شعله ور كني

بي شك، ستون هفت فلك مي شود اگر

دستي از آستين نيايش به در كني

داوود، طفل مكتب آواي سبز توست

تا در گلوي مرثيه خوانش اثر كني

برخيز اي پرستش توحيد، عبد تو!

بايد جهان بي خبري را خبر كني

آن قدر خطبه خطبه، دعا در دعا شوي

آن قدر خون بباري و قرآن به سر كني؛

تا خشت خشت ظلم و ستم را هر آينه

در كاخ هاي معركه زير و زبر كني

سجاده را كه پيرهن عصمتت شده

پرچم براي قصه اين خير و شر كني

يعني به رغم نعره مستانه ستم

گوش زمانه را ز مناجات كر كني

... بايد كه روزگار بترسد ز كفر خويش

او را از آه نيمه شبت بر حذر كني

اي واي بر زمانه «لبيك ناشناس»

سجاد اگر تو باشي و نفرين اگر كني

شاعر: سودابه مهیجی

ایثار

روز جانباز بر تمامی شاهدان زنده دوران حماسه و ایثار،جانبازان عزیز مبارک

*************************************************

ایثار تکیه داده به دوش عصایتان

 ایمان شکوفه ای به لب با صفایتان

گلدان ولو شکسته نشانی است از بهار

پیچیده عطری از شهدا در صدایتان

چیزی زیاد نیست اگر آسمان عشق

هر شب گل شهاب بریزد به پایتان

این  لطف کوچکی ست که هر روز صبح زود

خورشید إن یکاد بخواند برایتان

روز قیامت است و ابوالفضل آمده ست

تا از شما سوال کند ماجرایتان

جای سوال نیست که او خود حضور داشت

در گیر و دار حادثه ی کربلایتان

می پرسد از شما که شما پاسخش دهید

تا بشنود شکوه بلند صدایتان

پاسخ نمی دهید مبادا ریا شود

رازیست بین قلب شما با خدایتان

او با لبان تشنهء خود بوسه می زند

بر شانه های زخمی بی ادعایتان

شاعر: علیرضا دهقانیان

حضرت سقا

ای علمداری که دستت بوسه گاه مرتضاست

افضل الاعمال حیدر بوسه بر دست شماست

اقتدا بر مرتضی کردند جمع اهل بیت

دست توسرشار از عطر نسیم بوسه هاست

بوسه بر دست تو طعم بوسه بر قرآن دهد

دستهایت آیه های سفره دار هل اتاست

امتیاز بوسه بر دست تو، دست فاطمه است

چونکه مَس آیه تطهیر پاکان را سزاست

صف کشیدند انبیا تاکه خدا رخصت دهد

بوسه بر دستت زنند ، این آرزوی انبیاست

گر خداقسمت کند یک بوسه بر دستت زنیم

ما و نسل ما خدائی تا ابد حاجت رواست

ای که در سجده دو دست و صورتت بر روی خاک

باعث گرمی بازار مناجات خداست

ای که ساعتها میان سجده می گفتی خدا

بنده ای کوچک به درگاه تو گرم التجاست

تا که دست تو به سوی آسمان می شد بلند

حق ندا می داد وقت استجابت بر دعاست

پینه پیشانی ات العفو گو تا محشر است

اشک تو آمرزش ما بندگان پرخطاست

ای که می دادی قسم حق را به نام فاطمه

خاک نخلستان زاشک جاری تو با صفاست

حیف باشد گر فقط از خوشگلی ات دم زنیم

کمترین مدح تو گفتن از رخ و از چشم هاست

گرچه یوسف را خدا از صورت تو خلق کرد

حسن صورت شمه ای از سیرت تو باوفاست

در اطاعت بهترین و در عبادت برترین

دست و چشم تو مطیع پادشاه کربلاست

می توانستی به هم ریزی تمام خصم را

لیک گفتی امر،امر زادهء خیرالنساست

ای برادر بر امامین و عموی نُه امام

عَمّی العباس ذکر دائم آل عباست

مایقین داریم هنگام فرج ای ذوالعلم

بیرق صاحب زمان بر دوش تو صاحب لواست

فوق ایدیهم یداللهی که فرموده خدا

وصف دست توست که بالاترین دستهاست

حضرت سقا مه هاشم، تماشای رخت

کاشف الکرب حسین و زینبین و مجتباست

لقمه لقمه از غذای روز تاسوعای تو

ارمنی گیرد شفا چون سفره ات دارالشفاست

برعلی سوگند ای حیدر جمال علقمه

روز تاسوعای تو روز غدیر کربلاست

روز تاسوعا حوائج را برآورده کنیم

چونکه عاشورا فقط هنگامه شور و عزاست

مادرت ام الفضائل حضرت ام البنین

فاطمه است و دومین همسنگر شیر خداست

مادرِقامت رشید چار سردار رشید

مادر رزمندگان جبهه ی کرب وبلاست

مرتضی خواهان او شد از دعای فاطمه

گوهری نایاب بود و قدردانش مرتضاست

در مدینه می نماید مادری بر زائران

دست پخت فاطمه از دستِ او خوردن بجاست

در فراق قبر زهرا، تربت ام البنین

در مدینه باعث آرامش دلهای ماست

روزگاری که شود آباد گلزار بقیع

بیت سقاخانه ی ام البنین آنجا بپاست

ای برادرهای تو باب الحوائج بر همه

شیعه حتی غافل از این حلقه مشکل گشاست

مادرت وقت سفر فرمود بر اَخوان تو

پاسداری از حریم دخت زهرا باشماست

همچو پروانه به گِرد محملش حلقه زنید

لحظه ای گر دور باشید از حریم او خطاست

این وصیت تا به شهر شام هم پایان نداشت

دید زینب چار سر بر گِرد او حیدر نماست.

یَل به آن گویند که پشتش نیاید بر زمین

تو به صورت بر زمین افتاده ای زهرا گواست

شاعر: جواد حیدری

*************************************************************************

میلاد باسعادت اسوه جانبازی و عشق،حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس (ع) بر همگان بویژه جانبازان عزیز خجسته باد

****************************************************************************

ساقی فردای عشق

تكيه بر گهواره نوبخت، گاهي مي دهد

آه! حيدر بوسه بر رخسار ماهي مي دهد

كربلا تنها نمي ماند پس از اين مرد راه

او كه جان خويش را خواهي نخواهي مي دهد

آه! اين نوزادِ اكنون، ساقي فرداي عشق

دست هاي كوچكش بوي صراحي مي دهد

شانه هايش تاب مشك پاره را دارد... ببين!

زانوانش طاقت غم را گواهي مي دهد...

آب ... واي از آب، آن روزي كه پيش چشم او

كودكان را وعده هاي پوچ و واهي مي دهد

او به دريا مي زند... يك دشت در تعقيب او...

چشم هايش دل به تيرِ «كينه خواهي» مي دهد...

زاده ام البنين! روزي نه چندان دور، تو

ابن زهرا مي شوي... قلبم گواهي مي دهد...

شاعر: سودابه مهیجی

سربلند

توفان گرفت... نام شما سربلند شد

تا نيزه نيزه سمت خدا، سر، بلند شد

اين خون كه ريخت روي زمين، خون نبود، نه!

اين خون كه قد كشيد و تناور، بلند شد

از بركت تو بود، اگر ماجراي زخم

سرباز كرد، تازه شد از سر، بلند شد

هر دل كه از مصيبت و عشق تو سهم برد

آتش گرفت، سوخت و يكسر، بلند شد

يك رستخيز سرخ كه دنيا نياز داشت

از عمق لحظه هاي مكدّر بلند شد

در قحطسال عشق، كسي سربلند كرد

«معروف» در برابر «منكر» بلند شد!

تا پا نهاد روي گلويت، حضور زخم

آه از نهاد تشنه خنجر بلند شد

خونت وزيد در رگ تاريخ و بعد از آن

تا بود و هست نام شما سربلند شد

شاعر: خدیجه پنجی

غزل باران

غزل غزل غزل از نامت، كنار قافيه مي چينم

و عطر ياد تو مي سازد، لبالب از گل نسرينم

تمام پنجره ها امشب پر از تلألؤ خورشيد است

به فال آينه ها بگشا، گره ز قامت غمگينم

به رغم داغ دل انگيزت، قسم به غم كه نمي خواهم

كنار نام غزل خيزت، بدون هلهله بنشينم

به نام نامي تو سوگند كه جان به راه تو خواهم داد

اگر بهانه شود اين عشق، به جان فشاني چندينم

سپيده سر زده مولا جان، در اين فضاي غزل مهمان

قنوت نام تو بر لب ها، پر از طراوت آمينم

چه شور و شوق از اين بهتر كه مي دهد دل غم پرور

شبيه غنچه نيلوفر، سحر به نافله تسكينم

شهود عشق تو مي گويد، بخوان زيارت عاشورا

و من حضور تو را در دل، بدون فاصله مي بينم

شاعر: سید علی اصغر موسوی

صلوات بر محمد(ص)

فرا رسیدن بعثت نبی مکرم اسلام ، حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی (ص) خجسته باد

خوش رحمتي است ياران، صلوات بر محمد
گوييم از دل و جان، صلوات بر محمد
گر مؤمنيّ و صادق، با ما شوي موافق
كوريّ هر منافق، صلوات بر محمد
در آسمان فرشته، مهرش به جان سرشته
بر عرشْ خوش نوشته: «صلوات بر محمد»
اي نور ديدة ما، خوش مجلسي بيارا
مي گو، خوشي خدا را، صلوات بر محمد
مانند گل شكفتيم، دُرّ لطيف سفتيم
خوش عاشقانه گفتيم صلوات بر محمد
گفتيم با دل و جان با عاشقان و خوبان
شادي روي ياران، صلوات بر محمد

شاعر : شاه نعمت الله ولی

حادثه ای ناگهان

بر شانه هاي خواب زمانه تكان شدي
در متن خاك، حادثه اي ناگهان شدي
جاري شدي ز قله بي شبهة حرا
جبريل شعله كرد، تو آتش فشان شدي
در كامِ لال ماندة انسانِ پايمال
فرياد اعتراض نشاندي، زبان شدي
بعد از چقدر كفر كه ايمان بعيد بود
پيغام وحي رو به زمين و زمان شدي
ناگفته بود سوره به سوره حديث حق
ناگفته هاي سبز خدا را دهان شدي
هرجا اميدِ هستي از آسمان گسست
با دست خويش سمت خدا پلكان شدي
هركس تو را گواه دل خسته اش گرفت
با گريه هاي بي كسي اش مهربان شدي
اينك منم: روايت در راه ماندگي
اينك تويي كه بغض مرا گوش جان شدي
با اين همه گناه زمين گير و روسياه
تنها تويي كه سهم من از آسمان شدي
اين سجده هاي يكسره را مستجاب كن
درمان زخم هاي دلم را شتاب كن

شاعر: سودابه مهيجي

چشمه آب

حدیث پیامبر که :(نامَ عَيْنِي وَ لايَنامُ قَلْبي)

بيابان تا بيابان چشمه آبند چشمانت
چه شبهايي كه مثل ماه، ميتابند چشمانت
همايي، قابِ قوسين است جولانگاه پروازت
كجا در دام دنيا ميشود پابند چشمانت؟
پر از گلهاي سرخ تشنه است اين باغ باراني
تو كه از سلسبيل عشق سيرابند چشمانت
من از دنياي بعد از تو نميترسم خودت گفتي
نميخوابد دلت، وقتي كه ميخوابند چشمانت

شاعر:پانته آ صفایی بروجنی

غار حرا

به روي قله يك كوه، غار مشهود است
و سبز قامت آن نوبهار مشهود است
زمانه چشم به راه تولد عشق است
دليل گردش ليل و نهار مشهود است
نياز نيست تلسكوپ، نياز نيست ببين!
چهل ستاره دنباله دار، مشهود است
صداي جوشش وحي است در حرا جاري است
طنين «اقرأ...» آموزگار مشهود است
و باز معجزه اي بي بديل در راه است
كه در نگاه زمان انتظار مشهود است
به روي قله تاريخ ـ بين گرد و غبار ـ
حضور روشني از يك سوار مشهود است

شاعر: خدیجه پنجی